زمان پخش فصل دوم شهزاد


زمان پخش فصل دوم سریال شهرزاد و شرح داستان

زمان پخش فصل دوم سریال شهرزاد و شرح داستان 

یکی از سریال های شبکه خانگی که مخاطبان زیادی دارد و هم اکنون نیز در حال پخش می باشد سریال شهرزاد است. سریال شهرزاد بازیگران بسیار خوبی دارد و به زودی قرار است فصل دوم سریال شهرزاد ساخته شود. علی نصیریان و ترانه علیدوستی بهترین بازیگران سریال شهرزاد هستند و نقش های بسیار مهمی را در داستان سریال شهرزاد دارند. در ادامه این پست سایت سماتک شرح جزئیات فیلنامه سریال شهرزاد آورده شده است.

 

فصل دوم این سریال این روزها در حالی مراحل پیش تولید خود را پشت سر می‌گذارد که فیلمنامه آن تقریبا به پایان رسیده است و این روزها نغمه ثمینی به همراه حسن فتحی سرگرم بازنویسی و نگارش فیلمنامه قسمت‌های پایانی هستند.

 

ماجرای فصل دوم این سریال از جایی شروع می‌شود که بعد از مرگ «بزرگ آقا» همه چیز به قباد می‌رسد و او همه کاره دم و دستگاه «دیوان سالار» می‌شود. اما شرایط جدید و قدرت گرفتن قباد به مذاق «عمه بلقیس» که در کرمان زندگی می‌کند خوش نمی‌آید و او برای گرفتن قدرت از قباد به تهران می‌آید.

زمان پخش فصل دوم سریال شهرزاد و شرح داستان

نقش عمه بلقیس را در این سریال قرار است فاطمه معتمدآریا بازی کند. کشمکش او با قباد برای گرفتن قدرت بخشی از قصه فصل دوم است. از طرف دیگر قباد در زمانی که قدرت را در دست دارد شرایطی را مهیا می‌کند که فرهاد از ایران برود و مجبور شود در خارج از کشور زندگی خود را ادامه دهد.

 

همین بخش ها از فصل دوم این سریال در یک کشور خارجی که احتمالا ارمنستان خواهد بود تصویربرداری می‌شود و گروه تولید سریال فصل دوم در تلاش هستند بلافاصله با پایان فصل اول، فصل دوم را کلید بزنند تا بتوانند توزیع آن را از نیمه  سال آغاز کنند.

 

فصل دوم سریال «شهرزاد» قرار است که در 26 قسمت تهیه و تولید شود و به بازار بیاید.

 

تهیه‌کننده سریال «شهرزاد» از اتمام کارهای پیش‌تولید مجموعه دوم این سریال خبر داد و تاکید کرد که بدون در نظر گرفتن مسائل پیش‌بینی نشده، به احتمال زیاد مرحله تصویربرداری از اوایل تیرماه سال جاری آغاز می‌شود.

زمان پخش فصل دوم سریال شهرزاد و شرح داستان

او اعلام کرد که در سری دوم سریال «شهرزاد» گروه بازیگران اصلی این مجموعه تغییری نخواهد کرد، ولی ممکن است تعدادی بازیگر جدید به گروه اضافه شود.

 

محمد امامی درباره‌ی مراحل پیش تولید سری دوم سریال «شهرزاد» توضیح داد: بخش عمده‌ای از پیش تولید انجام شده است؛ از آنجا که خیلی از لوکیشن‌ها هنوز موجود هستند، مراحل پیش تولید با سرعت بیشتری طی شد، ولی در حال حاضر مهمترین قسمت بخش فیلم‌نامه است که فعلاً در مرحله بازنویسی قرار دارد.

 

او در پاسخ به این پرسش که چرا تعداد قسمت‌های سریال «شهرزاد» از 26 به 28 قسمت افزایش یافت، بیان کرد: پس از اتمام تصویربرداری و بر مبنای نگاتیو‌های موجود، یک تخمین کلی زدیم که کار در 26 قسمت پخش می‌شود، ولی با اختلاف دو قسمت این تخمین‌مان تغییر کرد.

 

تهیه‌کننده سریال «شهرزاد» درباره‌ی علت خراب بودن برخی از دی.وی.دی‌های این سریال با بیان اینکه این مشکلات تنها مختص سریال «شهرزاد» نیست، در این زمینه توضیح داد: علت اینکه این موضوع برای سریال «شهرزاد» تا این اندازه صدا کرد، دیده شدن سریال است. به هر حال اگر تعداد دی‌.وی‌.دی‌های مشکل‌دار‌ را در این میزان تیراژ بالا در نظر بگیریم، خیلی ناچیز است؛ در این حجم بالا و با توجه به نوسانات دستگاه‌ها‌، تا اندازه‌ای طبیعی است که مشکلاتی از این دست به وجود بیاید؛ البته این مشکل جدی نبود و از طرفی هم تمام فروشگاه‌ها، دی.وی.دی‌های مشکل‌دار را به صورت رایگان تعویض می‌کنند. در واقع ما خدمات پس از فروش برای مخاطبان «شهرزاد» در نظر گرفتیم که باعث حفظ حقوق مصرف کننده است.

زمان پخش فصل دوم سریال شهرزاد و شرح داستان

امامی در پاسخ به این پرسش که تا چه اندازه تاکید‌ بازیگران و سایت رسمی سریال «شهرزاد» در کاهش کپی‌های غیرقانونی تاثیر داشت، اظهار کرد: در اینکه بخش زیادی از بازار در اختیار کپی‌کارها است، شکی نیست؛ اما در سریال «شهرزاد» به دلیل حمایت بازیگرها و جامعه هنری از حلال خریدن این مجموعه، این نسبت کمتر بود. از طرفی چون مردم خودشان دیدند که در این کار کم‌فروشی نشده، کار بسیار باکیفیت است و نظم پخش با کارهای قبلی شبکه نمایش خانگی اصلاً قابل مقایسه نیست، سریال را خریداری کردند؛ در واقع نه تنها این شعارها، بلکه خدماتی هم که به مردم داده شد، آنها را متعهد به خرید کرد. ولی بازهم خیلی‌ها کپی غیرمجاز می‌کنند و امیدوارم با کارهای بعدی دایره این افراد روز به روز کوچک‌تر شود.

 

او که پیشتر سابقه تهیه‌کنندگی یک سریال دیگر در شبکه‌ نمایش خانگی به نام «شاهگوش» را در پرونده‌ی کاری خود دارد، درباره تجربه کار در شبکه خصوصی گفت: هر بازاری، فرصت‌ها و تهدید‌هایی دارد؛ تهدید همانند اینکه بازار رسانه خانگی در مقایسه با تلویزیون تعدادی از مخاطبان را از دست می‌دهد؛ اما مهمترین فرصت شبکه نمایش خانگی ساخت کاری است که با سلیقه افراد و سازنده‌ها همسوتر است و نهادهای نظارتی کمتری درگیر ممیزی این مجموعه‌های داستانی می‌شوند و به دنبال اینها مردم سریال‌ها را واقعی‌تر می‌بینند. همین موضوع باعث می‌شود تا به احترام مخاطبان در شبکه خانگی سریال تولید کنیم، هرچند که دایره مخاطبانمان کمتر می‌شود.

 

امامی یادآور شد: بازار شبکه خانگی می‌تواند به عنوان جایگزین شبکه تلویزیونی خصوصی که وجود ندارد، فعالیت کند. فعلاً شرایط موجود ما این است، اما شرایط مطلوب نیست. به امید خدا امیدواریم روزی برسد که کارها را در شبکه خصوصی تولید کنیم و مردم ببینند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

سوری گیمدی

جهنمده بیتن گول" حکایتی است واقعی از ماجرای عاشق شدن دختری (سوری) از روستای "الموت" یکی از توابع قزوین به یک پسر اردبیلی به اسم ایوب که ظاهرا" آنجا سربازمعلم (سپاه دانش) بوده است.این ماجرا حدود 30- 40 سال پیش اتفاق افتاده و این دختر خانم "70" ساله (سوری) هم اکنون در اردبیل زندگی می کند، این حکایت را چند سال پیش استاد "عاصم اردبیلی" یکی از شاعران برجسته معاصر به صورت نظم و در کمال زیبایی نوشته است.Related imageRelated image

این شعر بدون هیچ تردیدی شاهکار شاعر آن است. شاید دلیل جذابیت شعر، واقعی بودن داستان آن است. داستان از این قرار است که یک پسر اردبیلی در دوره سرباز معلمی خود، در دامنه کوه های الموت با دختری آشنا شده و ارتباط عاطفی برقرار می کنند.نام این دختر سوری است. (احتمالا سوری مخفف یک اسم باشد مثلا مخفف صغری)  تا اینکه دوره سربازی پسر تمام می شود و وی به اردبیل باز می گردد. سوری به انتظار بازگشت معشوق می نشیند. اما خبری نیست. از هر مسافری خبر می گیرد. اما هر امیدی به نا امیدی ختم می شود. تا اینکه سوری به اردبیل می آید. کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال یار سفره کرده می گردد. و او را در خانه خود در کنار همسر می یابد. سوری در اردبیل می ماند و گفته میشود که عشق این پسر او را دیوانه کرده است٫ عشق سوری زمینه ای می شود برای شاعر بسیار توانای اردبیلی استاد عاصم اردبیلی تا شعری بسراید که به واقع  شاهکار است. (این شعر در مجموعه شعر قانلی سحر (سحرگاه خونین) به چاپ رسیده است)

 

پیشنهاد میکنم حتما این شعر را بخوانیدو اگر هم فایل صوتی آن را خواستید آدرس ایمیل خود را در نظرات بگذارید تا برایتات بفرستم.

جهنمده بیتن گول

فلکین قانلی الیندن بیر آتیلمیش یئره اندی
بیر فلاکت آنانین جان شیره سندن سودون امدی
بوللو نیسگیل شله سین چیگنینه آلتدی
تای توشوندان دالی قالدی
ساری گول مثلی سارالدی
گونو تک باغری قارالدی
درد الیندن زارا گلدی
گونو گوندن قارا گلدی
خان چوبان سیز سئله تاپشیرسین اوزون
یوردوموزا بیر سارا گلدی
بیر وفاسیز یار الیندن سانا گلمز یارا گلدی
بیر یازیق قیز جان الیندن جانا گلمز جانا گلدی
گئچه جکده "الموت" دامنه سیندن بورایا درمانا گلدی
بیر آدامسیز "سوری" آدلی الی باغلی دیلی باغلی !؟

سوری کیم دیر ؟
سورو بیر گولدی جهننمده بیتیبدیر
سورو بیر دامجی دی گوزدن آخاراق ئوزده ایتیبدیر
سورو یول یولچوسودور اگری ده یوخ ٫دوزده ایتیبدیر
سورو بیر مرثیه دیر اوخشایاراق سوزده ایتیبدیر
او کونول لرده کی ایتمیش دی ازلدن ادو گوزدن ده ایتبدیر
سوری بیر گوزلری باغلی اوزو داغلی سوزو داغلی
اولوب هاردان هارا باغلی !؟

بوشلایب دوغما دیارین اوموب البته یاریندان
ال ئوزوب هر نه واریندان
قورخمایب شهریمیزین قیشدا آمانسیز بورانیندان نه قاریندان
گزیر آواره تاپا یاندریجی دردینه چاره٫ تاپا بیلمیر
چوخ سئویر عشقی باشیندان آتا آمما٫ آتا بیلمیر
اوا باخ آوچی دالینجا قاچیر ! آمما چاتا بیلمیر
ایش دونوب لیلی توشوب چوللره مجنون سوراغیندا
شیرین الده تئشه داغ پارچالایر فرهاد اتورموش اوتاغیندا
تشنه لب قو نئجه گور جان وئری دریا قیراغیندا
وارلیغین سون اثری آز قالیر ایتسین یاناغیندا
سانکی بیر کوزدو بورونموش کوله وارلیق اوجاقیندا
کوزه ریر پیلته کیمین یاغ توکونیب دیر چراغیندا
بوی آتیر رنج چاغیندا قوجالیر گنج چاغیندا
بیر آدامسیز "سوری آدلی" الی باغلی دیلی باغلی !

سوری جان ! اومما فلکدن فلکین یوخدی وفاسی
نه قدر یوخدی وفاسی٫ او قدر چوخدی جفاسی
کوهنه رقاصه کیمین هر کسه بیر جوردی اداسی
او آیاقدان دوشه نی ایستر آیاقدان سالان اولسون
او تالانمیشلاری ایستر گونو گوندن تالان اولسون
او آتیلمیشلاری ایستر هامودان چوخ آتان اولسون
او ساتیلمیشلاری ایستر قول ائدرکن ساتان اولسون

نئیله مک قورقو بوجوردور
فلکین نظمی ازلدن اولوب اضدادیله باغلی
قاراسیز آغلار اولانمز
دره سیز داغلار اولانماز
اولوسوز ساغلار اولانماز
گره ک هر بیر گوزه له بیر دنه چیر کین ده یارانسین
بیری انسین یئره گویدن بیری عرشه اوجالانسین
بیری چالسین ال آیاق غم دنیزینده بیری ساحلده سئوینج ایله دایانسین
بیری ذلت پالازین باشه چکیب یاتسادا آنجاق بیری نین بختی اویانسین
بیری قویلانسادا نعمتلر ایچینده بیری ده قانه بویانسین
آی آدامسیز سوری آدلی ساچلاریندان دارا باغلی!

نئیله مک ایش بئله گلمیش "چور" گلنده گوله گلمیش
فلکین اگری کمانینده اولان اوخ آتیلاندا دوزه دگمیش
دیلسیزین باغری دلینمیش اگری قالمیش "دوز" اگیلمیش
اونو خوشلار بو فلک
ائل ساراسین سئللر آپارسین
بولبول حسرت چکه رک گول ثمرین یئللر آپارسین
"
قیسی" چوللرده قویوب "لیلی" نی محملر آپارسین
"
خسرو"ی "شیرین" ایلن ال اله وئرسین "فرهاد"ین قامتین اگسین
باخاراق چرخ زمان نئشه یه گلسین کئفه دولسون
سوری لار سولسادا سولسون
بیری باش یولسادا یولسون

سیتقا بیر اولدوز اگر اولماسا اولدوزلار ایچینده بو سما ظلمته باتماز
داش آتان کول باشی قویموش داشینی اوزگه یه آتماز
سن یئتیشسن هدفه اوندا فلک مقصده چاتماز
داها افسانه یارانماز
سوری آی باشی بلالی زمانین قانلی غزالی

سوری بیر قوشدی خزان آیری سالیبدیر یوواسیندان
ال اوزوبدور آتاسیندان
جوجه دیر حیف اولا سود گورمه ییب اصلا آناسیندان
او زلیخا کیمی یوسف ایین آلمیر لباسیندان
بونا قانع دی تنفس ائله ییر یار هاواسیندان
درد وئرن درده سالیب آمما خبریوخ داواسیندان
آغلاییب سیتقایاراق بهره آپارمیر دوعاسیندان
او بیر آئینه دیر رسام چکیب اوستونه زنگار
اوندا یوخ قدرت گفتار ئوزو چیرکین دیلی بیمار
گنج وقتینده دل آزار
گوره سن کیمدی خطاکار!؟!

گوره سن کیمدی خطاکار!؟

 

قصه شعر سوری تحت عنوان (جهنمده بیتن گول)اثر شاعر تواناودرد آشنای دیار آذر بایجان وشهر اردبیل عاصم کفاش اردبیلی است .

این شعر به لحاظ پرداختن به یک موضوع بسیار ظریف در میان ادب دوستان از جایگاه ویژه ای بر خوردار است.

موضوعی عشقی واجتماعی که در زمانهای نه چندان دوراتفاق افتاده وعاشقی پاکباز در دام عشقی نافرجام به قیمت از دست دادن همه چیز خود همچنان در کوی یار می گردد. سوری در نگاه هر بیننده ای یادآور سرگذشتی تلخ است.

عشق موهبتی الهی است وزندگی بدون عشق معنا ندارد هر کس به فراخور حال برداشتی متفاوت از عشق دارد ولی آن که می داند عشق زیبایی است وسرسخت ترین قفل ها با کلید عشق ومحبت گشودنی است کسی را که عشق را حقیر می شمارد وزندگی انسانی را به بازی می گیرد در نزد همه منفور وزشت است.

ماجرای سوری دل انسان را به درد می آوردوانسان را به تفکر وامی دارد.آنجا که دختری پاک وبی آلایش از دامنه الموت دل از دیار خود می کند وبه سوی عشقی که اورا رها کرده می شتابدغافل ازاینکه کسی را که دل در گروی عشق اونهاده چند صباحی با حرفهای دروغین دل دختر بینوارا می رباید بدین گونه عاشق که درروستایی در الموت سپاه دانش ومعلم بوده وبعد از اتمام ماموریت دختر را رها کرده وبه شهر خود اردبیل مراجعت می کند بعد از مدتی که خبری بدست نمی آِید دختر رخت سفر برمی بندد وخانه وکاشانه خود را رها ورهسپار شهری غریب می شود .پرسان پرسان خانه عاشق را میابدووقتی زنی جوان در را به روی او می گشاید متوجه می شود که عاشق سینه چاک او متاهل ودارای زن وفرزند می باشد.

دیگر روی برگشتی ندارد وهمچنان نسبت به عشق خود وفادار مانده ودرهوای کوی یار عمر وجوانی را سپری می کند ماجرا به سرعت در میان اهالی پخش می شود وسوری مورد احترام اهالی اردبیل قرار می گیرد تا به امروزکه سالیان درازی گذشته وآن دختر زیبا وجوان اکنون پیر شده وغبار روزگاربر چهره رنج کشیده ورنجور ش نشسته ولی همچنان در خیابانها وکوچه های می گردد.

ماجرا سوری نقل محافل شده وعاصم کفاش اردبیلی شاعرتوانا در آفرینش شعر سوری این ماجرای غم انگیز عشقی را طوری به نظم کشیده که هیچ اهل دلی نمی تواند آن را بخواند وتحت تاثیر قرار نگیرد.

برای هدیه کردن محبت یک دل ساده وصمیمی کافی است تا ازدریچه یک نگاه پر مهر عشق را بتاباند ومهر را هدیه کند.

زندگی بی عشق بطالت است تمام دویدنی بی حاصل ؛حسرتی مدام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

بازی بیلیارد علی ملکی در باشگاه مهدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

اعلان نتایج فروش فیلم ها

جدیدترین رقم فروش فیلم‌ها اعلام شد / «خیلی دور خیلی نزدیک»

بازدید ایوبی از طرح «سینما سلام» - سینما آزادی

پخش‌کنندگان سینمای ایران،جدیدترین آمار فروش فیلم‌های نوروزی را تا شامگاه پنج شنبه 17 فروردین ماه در حالی اعلام کردند که همچنان دو فیلم «گشت» و «خوب، بد، جلف» بیشترین فروش را دارند و در میان بقیه‌ی فیلم‌های اکران نوروزی، دو فیلم میلیاردی شده‌اند و دو فیلم دیگر به یک میلیارد هم نرسیدند.

حبیب اسماعیلی پخش‌کننده «سه بیگانه» به ایسنا از فروش، یک میلیارد و 400 میلیون تومانی این ساخته‌ی مهدی مظلومی خبر داد.

به گفته‌ی این پخش کننده این رقم فروش مجموع فروش تهران و شهرستانهاست و این فیلم 25 سالن در تهران و حدودا 40 سالن در شهرستانها دارد.

به گفته‌ی اسماعیلی؛فیلم «سه بیگانه» در حالی سومین هفته‌ی اکرانش را پشت سرگذاشته است که هیچ گونه امکان تبلیغی ندارد.

علی سرتیپی مدیرعامل فیلمیران که پخش‌دو فیلم «آباجان» و «یک روز بخصوص» را برعهده دارد، درباره‌ی آخرین رقم فروش این دو فیلم اجتماعی گفت: فیلم «آباجان» به کارگردانی هاتف علیمردانی 810 میلیون تومان با 28 سالن در تهران و شهرستانها فروخته است.

به گفته‌ی این پخش کننده؛ فیلم «یک روز بخصوص» به کارگردانی همایون اسعدیان نیز در 33 سالن تهران و شهرستانها فروشش به مرز 600 میلیون تومان نزدیک می‌شود.

پارسیان پخش‌کننده فیلم «ماجرای نیمروز» هم به ایسنا گفت: آخرین ساخته‌ی محمد حسین مهدویان،تا شب گذشته در تهران یک میلیارد و 750 میلیون تومان فروش داشته است و در شهرستانها 610 میلیون تومان فروخته است که مجموعا فروشش از مرز 2 میلیارد و 360 میلیون تومان گذشته است.

به گفته‌ی این پخش کننده؛ فیلم «ماجرای نیمروز» در تهران و شهرستانها 62 سالن سینما دارد و طی روزهای آینده به تعداد سینماهای آن در شهرستانها اضافه خواهد شد.

پارسیان همچنین خبر داد که با آغاز مجدد ثبت نام اکران دانشجویی،260 دانشگاه ثبت نام کردند و گفت: با توجه به بازگشت مسافران نوروزی،فروش «ماجرای نیمروز» پس از تعطیلات سیر صعودی داشته است.

مختاری مسوول پخش «هدایت فیلم» نیز درباره‌ی آمار فروش «گشت2» و «خوب، بد، جلف» توضیح داد: «گشت» در تهران 5 میلیارد و 450 میلیون تومان و در شهرستانها 3 میلیارد و 370 میلیون فروش داشته است که مجموع فروشش به مرز 8 میلیارد و 820 میلیون تومان می‌رسد.

به گفته‌ی او؛ تعداد سینماهای «گشت» 95 سالن در شهرستانها و 32 سالن در تهران است.

مختاری همچنین از فروش 7 میلیارد و 320 میلیون تومانی «خوب، بد، جلف» در تهران و 4 میلیارد و 210 میلیون تومانی در شهرستانها خبر داد که مجموع فروش این ساخته‌ی پیمان قاسم خانی را به رقم 11 میلیارد و 530 میلیون تومان در 30 سینمای تهران و 85 سالن در شهرستانها می‌رساند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

درگذشت یک کمدین معروف

درگذشت یک کمدین معروف

دان ریکلس

«دان ریکلس»کمدین، بازیگر، مجری و صداپیشه آمریکایی در سن 90 سالگی درگذشت.

به گزارش ایسنا به نقل از تلگراف، این کمدین و بازیگر آمریکایی بر اثر نارسایی کلیوی در سن 90 سالگی در خانه‌اش در لس‌آنجلس درگذشته است.

وی در طول شش دهه فعالیت هنری خود در بسیاری از برنامه‌ها از شوهای تلویزیونی تا فیلمی از «مارتین اسکورسیزی» نقش‌آفرینی کرد و برای صداپیشگی و در سه قسمت انیمیشن‌ معروف «داستان اسباب بازی» در نقش شخصیت آقای سیب زمینی بیش از پیش به محبوبیت رسید.

«دان ریکس» که در برنامه‌های تلویزیونی آمریکا به عنوان کمدین حضور می‌یافت و برنامه‌های استندآپ کمدی او طرفداران زیادی داشت در فیلم «کازینو» به کارگردانی «مارتین اسکورسیزی» نیز در نقشی را در کنار «رابرت دنیرو» بر عهده داشت.

او در سال 2007 کتاب خاطراتش را تحت عنوان «کتاب ریکلس» را منتشر کرد و در همان سال «جان لندیس» نیز مستندی درباره این کمدین معروف به نام «Mr. Warmth: The Don Rickles Project» ساخت که از شبکه HBO  به روی آنتن رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

شوک پایتخت5به مخاطبان

مقدم با اشاره به اینکه سریال "پایتخت 5" شوک جدیدی را به مخاطب وارد می کند از تلاش این گروه برای آماده شدن این اثر برای ماه مبارک رمضان سخن گفت.

به گزارش افکارنیوز، سیروس مقدم کارگردان سریال تلویزیونی "پایتخت" گفت: فصل پنجم سریال  "پایتخت"  ازایران شروع می شود و قرار است سه قسمت را در شمال کشور و در شیرگاه تصویربرداری کنیم.
 
وی ادامه داد: در سه قسمتی که در شمال کشور ساخته می شود، پیش درآمدی بر دلایل و چگونگی رفتن خانواده معمولی به  خارج از کشور داریم.
 
مقدم تصریح کرد: همچنین 4 قسمت را در خارج از کشور جلوی دوربین می بریم و پس از آن به تهران بازگردیم و سپس به کیش یا قشم برای تصویربرداری می رویم.
 
وی در ادامه صحبت های خود اظهار کرد: ما حدود 7 قسمت متن داریم که با این 7 قسمت شروع می کنیم و سایر قسمت ها را نیز به مرور می نویسیم.
 
کارگردان سریال تلویزیونی " علی البدل" توضیح داد: هر آنچه که به  محور خانواده باز می گردد، خط عمده سریال "پایتخت" است و از این جهت می توان گفت که ارزش ها در واقع همان ارزش های خانوادگی است با این تفاوت که این مرتبه دریک موقعیت حساس تری قرار می گیرد.
 
وی افزود: در موقعیت جدید سفر به خارج از کشور با یک نیت اقتصادی انجام می شود اما همین نیت تبدیل به چیزی می شود که می تواند این خانواده را از هم متلاشی کند و طبق روال قصه، بزرگتر های خانواده از این اتفاق جلوگیری می کنند.
 
این کارگردان عرصه تلویزیون و سینما همچینن گفت: اساس "پایتخت" هیچ گاه تغییر نمی کند و دلیل آن هم این است کهدیگر تفاوت دارد.
 
وی توضیح داد: در واقع اساس کار ما همان اساس اولیه است اما در چگونگی پرداختن به خانواده مورد نظر و مشکلات و معضلاتی که برای آن ها پیش می آید، باید بگویم که در فصل پنجم "پایتخت" با یک شوک جدید و اتفاق هایی حیرت آور رو به رو می شویم.
 
کارگردان سریال "پایتخت" ادامه داد: در فصل پنجم این مجموعه تلویزیونی افراد در موقعیت های بسیار جدیدتری قرار می گیرند و تنش های زیادی در انتظار آن ها است.
 
وی در ادامه صحبت های خود تصریح کرد: درفصل پنجم این سریال بهرام افشاری به مجموعه اضافه می شود و در خارج از کشور نیز دو بازیگر خارجی به ما اضافه می شوند که یک مرد و زن خارجی هستند اما کانون خانواده همچنان حفظ می شود.
 
مقدم اظهار کرد: تصویربرداری "پایتخت" را  از شیرگاه در شمال ایران آغاز می کنیم و پس از آن به یونان یا قبرس می رویم اما هنوز مشخص نیست که به کدام یک از این کشورها سفر کنیم چرا که باید مجوزهای لازم را دریافت کنیم و از این جهت مجوزهای هر کشوری که زودتر آماده شود، به آنجا می رود.
 
وی خاطرنشان کرد: فصل پنجم سریال "پایتخت"  را از 25 فروردین کلید می زنیم و همه تلاش خود را به کار می گیریم که آن را به ماه رمضان برسانیم اما "پایتخت 5" واقعا کار سختی است چون در خلال ساخت ما آن ما 4 سفر به 4 نقطه داریم و با یک گروه بسیار بزرگ باید کار را پیگیری کنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

شایعه درمورد رضا رویگری

رضا رویگری: حالم خوب است

رضا رویگری در پشت صحنه مجموعه تلویزیونی معراجی ها

رضا رویگری گفت: من حالم خوب است؛ به شایعه‌ها توجه نکنید.

این بازیگر سینما و تلویزیون در گفت‌وگو کوتاهیی با ایسنا با گله از برخی شایعه‌های مطرح شده در فضای مجازی، خاطرنشان کرد: امیدوارم خدا این آدم‌ها را که این‌گونه در فضای مجازی شایعه پخش می‌کنند، شفاه بدهد.
او با بیان این‌که نمی‌دانم برخی از سرک کشیدن در زندگی و احوال مردم چه سودی می‌برند، گفت: من خودم البته از این شایعه‌ها اذیت نمی‌شوم؛ چون خودم می‌دانم که حالم خوب است!
رویگری اظهار امیدواری کرد در سال جدید این‌گونه مسائل کمتر شود و عشق و محبت بیشتر شود.
او همچنین گفت: مردن برای همه است و بالاخره همه‌ی ما می‌رویم ولی نمی‌دانم برخی چه اصراری دارند برخی‌ها زودتر بروند!
رضا رویگری در پایان به خبرنگار ایسنا گفت، پیشنهادهابی برای بازی دارد اما هنوز هیچ‌کدام قطعی نشده است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

کارگردانی


کارگردانی و اصول آن


کارگردان (Director )

کارگردان کسی است که بیشترین مسئولیت را در قبال تصویر و صدای فیلم دارد. او کسی است که ساخت فیلم را بر عهده دارد و معمولا فکر نهفته در فیلم و شکل نهایی اثر از اوست. 
در سال های آغازین تاریخ فیلم سازی ، نقش کارگردان به اندازه ای که بعدها مهم و تاثیرگزار شد ، نبود ، زیرا ساختار فیلم ها بسیار ساده و به دور از هر گونه پیچیدگی بود. با گسترش سینما و توسعه فیلم سازی ، حضور شخصی که بر کل فیلم نظارت داشته باشد و آن را از جهت فنی و هنری رهبری کند ، بیشتر احساس شد و به این ترتیب کارگردان به چهره ای شاخص و فردی مهم در عرصه فیلم سازی بدل شد ، کسی که فکر ، دیدگاه و خلاقیت خود را در فیلم ها اعمال می کرد. چنین آزادی عملی می توانست به دستاوردهای ارزشمندی در فیلم سازی و پیشرفت هنر سینما منتهی شود ، کما اینکه پیش از اوج قدرت گیری استودیوها این گونه بود و بسیاری از تمهیداتی که امروزه به طور گسترده در فیلم ها می بینیم در همان سال های نخستین به کار گرفته شده اند ، و در آثار فیلم سازان بزرگی چون دیوید وارک گریفیث ( David Wark Grifith ).در دوران اوج نظام استودیویی ، میان سردمداران استودیوها و فیلم سازان منازعه ای دامنه دار بین پول و هنر به وجود آمد. از طرفی استودیوها تنها خواهان تولید انبوه فیلم های پر فروش بودند و برای تکنیک ها و تجربه شیوه های جدید ارزشی قائل نبودند و از طرف دیگر کارگردانان خوش ذوق و با استعداد می خواستند تا حد ممکن استقلال و آزادی عمل داشته باشند تا اثرشان را غنای بیشتری ببخشند. در این میان برخی از فیلم سازان با هوشمندی این محدودیت ها را کنار می زدند و فیلم های خود را می ساختند مانند آلفرد هیچکاک ( Alfred Hichcock ) ، برخی سرانجام تسلیم این محدودیت ها شدند و برخی حاضر نشدند به این محدودیت ها تن دهند ، آنها تا حد ممکن مقاومت کردند ولی در نهایت یا زیر بار این فشارها از پا در آمدند ، در این میان به فیلم سازان بزرگی چون ارسن ولز ( Orson Wells ) و اریک فن اشتروهایم ( Erich Von Stroheim ) می توان اشاره کرد. در این دوران ، استودیوها کنترل بسیاری بر کار فیلم سازها اعمال می کردند و در واقع کارگردان به یکی از افراد دست اندر کار تولید فیلم بدل شده بود که انتظارات دیگران را بر آورده می کرد و در تدوین نهاپی فیلم اختیاری نداشت. نظام ستاره سازی و قدرت گیری ستاره ها نیز ابعاد تازه ای به این مسئله بخشید به گونه ای که انگار وظیفه اول فیلم ساز ، خلق فرصتی برای ابراز وجود ستاره هاست. با مطرح شدن تئوری مولف ( Auteur Theory ) در دهه 1950 از سوی منتقدان و تحلیل گران فرانسوی ، تمایل تازه ای برای بازشناسی فیلم ها و فیلم سازان مطرح شد ، و فیلم سازانی به نام مولف معرفی شدند که در کارهای خود شخصیت و خصوصیات خاصی را ابراز می کردند و در عین حال که نظام استودیویی را تحمل می کردند ، دیدگاه شخصی خود را هم بروز می دادند. به ویژه فیلم سازانی چون ، هاوارد هاکس (Howard Hawks ) ، نیکلاس ری ( Nicholas Ray ) ، الفرد هیچکاک ، ارسن ولز و برخی دیگر اعتبار وسیعی کردند. نقد مبتنی بر تئوری مولف در برخورد استودیوها با فیلم سازان موثر بود اما از آن هم مهم تر ، فروپاشی نظام استودیویی به ویژه در هالیوودد بود. با ورود تلوزیون از میزان تماشاگر فیلم ها کاسته شد ، هزینه تولید فیلم بالا رفت و ... . دیگر ادامه کار برای استودیوها مانند سابق وجود نداشت. با فروپاشی استودیو های قدیمی و ظهور کمپانی ها و موسسات جدید فیلم سازی ، نظام ستاره سازی هم افول کرد و به این ترتیب فیلم سازان استقلال بیشتری پیدا کردند. قدرت گیری دوباره کارگردان ها روز به روز فزونی یافت ، به ویژه ورود استعدادهای جدید با ایده های نو و درخشان در دو دهه 1960 و 1970 ، این قدرت گیری را وارد ابعاد تازه ای کرد تا جایی که کارگردان را به بزرگ ترین مسئول شکل نهایی فیلم و مسئول موفقیت یا ناکامی آن بدل ساخت. اما در سال های اخیر ، بار دیگر شاهد قدرت گرفتن تهیه کننده ها و اعمال نفوذ آنها هستیم ، ولی کماکان نام فیلم سازها به اندازه ستاره فیلم ها درخشان و در موفقیت فیلم اثرگذار است.

کارگردان و کارگردانی (Direct)

به طور خلاصه ، کارگردانی شامل ، برنامه ریزی ساخت فیلم ، نظارت بر ساخت آن ، ارائه دستورالعمل به بازیگران و کلیه دست اندرکاران فنی تولید و ارائه تصویری هنری و فنی به فیلم از خلال امور این چنینی و مشابه آن است ، که توسط فردی به نام کارگردان صورت می گیرد. در بهترین شرایط ، کارگردان است که باید قدرتمندترین فرد پشت دوربین باشد ، بینش ، هنر و دانش خود را به کار گیرد و از ابتدا تا انتهای تولید فیلم ، کنترل همه امور را در دست داشته باشد. البته او باید فیلمی بسازد که مخاطب داشته باشد ، چون به هر حال هزینه های تولید و پخش باید جبران شود.کارگردان گاه خودش ، فکری برای به فیلم برگرداندن در اختیار دارد ( حتی ممکن است خودش فیلم نامه را نوشته باشد ) و گاه طرف قرار داد تهیه کننده ای قرار می گیرد که می خواهد فیلم نامه ای را فیلم کند. کارگردان باید ، از همان ابتدا همکاری نزدیکی با فیلم نامه نویس برقرار کند و در نهایی کردن فیلم نامه هم نظر بدهد. او باید در تماس همیشگی با تهیه کننده باشد و اطمینان حاصل کند که آیا در چارچوب بودجه پیش می روند یا نه. همچنین او با بازیگران ارتباط دارد و در ارائه شخصیت پردازی درست از نقش ها به آنها کمک می کند ، با طراح صحنه و لباس همفکری می کند و تصمیم می گیرد کدام صحنه ها در کجا باید فیلم برداری شوند ( در داخل یا خارج استودیو ). او در تهیه برنامه فیلم برداری ، تهیه فیلم نامه مصور نیز نقش دارد. او بر کل فیلم برداری نظارت دارد و زاویه هر نما ، نوع حرکت و فاصله ها را تعیین می کند و در نوع نورپردازی صحنه با مدیر فیلم برداری همفکری می کند. تدوین نیز زیر نظر او انجام می گیرد ، موسیقی متن با موافقت او تهیه و ضبط می شود و در آخرین مرحله یعنی همگاه سازی صدا و تصویر نیز نقش تعیین کننده ای دارد.این همه وظایف و مسئولیت را کارگردان به تنهایی انجام نمی دهد بلکه او یک گروه دارد که شامل دستیاران ، منشی صحنه و ... است. اما در نهایت اوست ، که نه تنها گروه خود بلکه کل فرایند فیلم سازی را هدایت و نظارت می کند. آنچه در بالا گفته شد بخشی از مسئولیت های کارگردانی است ، اما معمولا سه وظیفه مهم کارگردان که نقش اصلی در ساختار فیلم و هویت سمعی و بصری آن دارد و علاوه بر تکنیک و همراهی با عوامل سایر بخش ها ، نیاز به ذوق هنری هم دارد به قرار زیر است :
• میزا نسن
• دکوپاژ
• عوامل پنج گانه کارگردانی

میزانسن ( Mise En - Scene ) 

میزانسن ، اصطلاحی است فرانسوی ، در اصل متعلق به تئاتر و به معنای چیدن صحنه ، صحنه آرایی و به صحنه آوردن یک کنش. در تئاتر ، این اصطلاح به روش مرتب کردن صحنه توسط کارگردان نمایش نامه اطلاق می شد. این عبارت ابتدا در نقد فیلم رایج شد و معانی صریح و ضمنی متعددی یافت. در نهایت ، نظریه پردازان سینما ، این اصطلاح را به کارگردانی فیلم تعمیم دادند ، اما کاربرد آن در سینما حوزه وسیع تری را شامل می شود ،صحنه آرایی و ساخت و ساز عناصر داخل صحنه و مشخص کردن مکان قرار گرفتن هر یک از عناصر صحنه ، نورپردازی ، لباس ، آرایش و گریم بازیگران و رفتار و حرکت آنها و بعد از انجام این کارها ، ترکیب تصویری درون هر نما ، رابطه میان اشیاء و آدم ها در هر نما ، رابطه نور و تاریکی ، رنگ صحنه ، موقعیت دوربین و زاویه دید آن و نیز حرکت ها در هر نما. به این ترتیب ، در واقع کارگردان با کنترل میزانسن ، رویدادی را برای دوربین به روی صحنه می برد.

اهمیت میزانسن 

از بین همه تکنیک های سینما ، میزانسن تکنیکی است که بیشترین آشنایی را با آن داریم. بعد از دیدن یک فیلم ممکن است قطع ها یا حرکات دوربین و ... را به خاطر نیاوریم ولی مطمئنا عناصر میزانسن را به یاد خواهیم داشت. برای مثال نمی توان لباس ها را در برباد رفته ( 1939- Gone With The Wind ) یا نورپردازی غمناک و سرد را در زانادو و در فیلم همشهری کین ( 1941 - Citizen Cane ) ، ساخته ارسن ولز ، فراموش کرد. خلاصه آنکه اغلب خاطره های ماندگار از فیلم ها در سینما ، مربوط به عناصر میزانسن هستند.« نمایی از زانادو در حالی که مه آن را فراگرفته. گویی هیچ کس در آنجا زندگی نمی کند. در این نما فضای تلخ و سردی حاکم است. » نکته بسیار مهم در میزانسن آن است که ، کارگردان می تواند با میزانسن هر فضایی را که می خواهد ترسیم کند. مثلا می تواند عناصر صحنه را به گونه ای بچیند که انگار همه چیز واقعی است و هر چیز همان طوری است که در دنیای واقعی وجود دارد و یا اصطلاحا رئالیستی است ، چون « زندگی واقعی اینگونه است ».
اما در عین حال این تکنیک نیروی آن را دارد که از مفاهیم عادی واقعیت فراتر رود. می توان با یک میزانسن حساب شده یک فضای کاملا انتزاعی ساخت در حالی که هیچ نمود عینی در جهان واقع نداشته باشد ، اما چنان تاثیرگذار که تماشاگر باور کند ، چنین فضایی می تواند وجود داشته باشد اگر حتی شده در خیال یا کابوس ، برای مثال در فیلم مطب دکتر کالیگاری ( 1918 - The Cabinet Of Dr. Caligari ) ، از نمونه ای ترین فیلم های اکسپرسیونیستی ، ساخته روبرت وینه ( Robert Wiene ) ، نماهایی را می بینیم که در آن ، خانه ها بسیار بلند و کاملا هندسی وار ( عمدتا مثلثی ) هستند ، پشت بام ها کنگره دار و دودکش ها اریبند ، بازیگران گریم های بسیار سنگین دارند ، حرکاتشان مصنوعی و غلو شده است ، نورپردازی سنگین و تضاد بین سیاهی و روشنی زیاد است و ... مطمئنا این خصوصیاتی که از فضای فیلم بر شمرده شد با تصور ما از واقعیت متعارف منطبق نیست. در واقع فیلم ساز قصد داشته برای نشان دادن یک فضای جنون آمیز که توسط یک دیوانه به وجود آمده همه چیز را انتزاعی کند و برای این کار قراردادهای نقاشی و تئاتر اکسپرسیونیستی را به خدمت گرفته و وظیفه القای تخیلات یک دیوانه را به عهده آنها گذاشته. 
میزانسن ، قدمتی طولانی و تقریبا برابر با تاریخ سینما دارد ، چنانچه با نگاه به فیلم های ژرژ ملیس ( George Melies ) فرانسوی می بینیم. میزانسن او را قادر می ساخت که دنیایی سراسر خیالی در فیلم هایش بسازد.
ملیس کاریکاتوریست و شعبده باز ، مجذوب فیلم های کوتاه برادران لومیر ( Lumiere ) شد و بعد از ساختن دوربینی شبیه دوربین لومیرها ، شروع به فیلم گرفتن از صحنه های عادی خیابان ها و لحظات زندگی روزانه مردم کرد. داستانی وجود دارد که روزی ، او در حال فیلم برداری از یک خیابان بود که درست در لحظه عبور یک اتوبوس ، فیلم در دوربین گیر کرد ، سعی کرد دوربین را درست کند ، ولی دیگر اتوبوس از خیابان رفته بود و حال یک نعش کش در حال عبور بود. وقتی ملیس فیلم را بر روی پرده انداخت به نظر می رسید که یک اتوبوس ناگهان مبدل به یک نعش کش شده و همین حادثه او را بر قدرت جادویی میزانسن آگاه کرده است. به این ترتیب او تصمیم گرفت که رویداد را برای دوربین طراحی و اجرا کند. او با استفاده از تجاربش در تئاتر ، یکی از نخستین استودیوهای سینمایی را ساخت. او نماها را پیشاپیش روی کاغذ می آورد ، صحنه ها و لباس ها را طراحی می کرد ، نیز به بازیگرانش نشان می داد که چگونه در هنگام فیلم برداری رفتار کنند و به گونه ای عمل می کرد که صحنه فیلم هایش را تا کوچک ترین جزئیات تحت کنترل داشته باشد.او نخستین کسی بود که فیلم های تخیلی ساخت ، فیلم هایی مانند ، سفر به ماه ( 1902 - A Trip To The Moon ) و بیست هزار فرسنگ زیر دریا ( 1907 - Twenty Thousand Leagues Under The Sea ) که هر دوی این فیلم ها را بر اساس آثار ژول ورن ( Jules Verne ) ساخت ( سفر به ماه اولین فیلم علمی - تخیلی تاریخ سینما است ).امروزه میزانسن یکی از مهم ترین وظایف کارگردان است که به نوعی نشان دهنده سبک و فرم کاری او نیز هست ، همچنین یکی از مهم ترین مسائلی است که می تواند به مقبولیت ، محبوبیت و ماندگاری فیلم کمک کند.میزانسن چهار عنصر اصلی دارد ( آنچه در زیر آمده ) ولی به ندرت اتفاق می افتد که یک عنصر به طور جداگانه حضور داشته باشد. هر عنصر معمولا با عناصر دیگر برای ایجاد یک سیستم ویژه در هر فیلم ترکیب می شود. اصول فرمال کلی یعنی وحدت ، پراکندگی ، مشابهت ، تفاوت و بسط ، راهنمای ما هستند برای اینکه ببینیم چطور عناصر ویژه میزانسن با هم کار می کنند؟ میزانسن به چه روش هایی توجه ما را جلب می کند ؟ چه چیزی نگاه ما را به یک قسمت از تصویر در یک لحظه خاص می کشاند ؟ و ... . 
عناصر اصلی میزانسنمی توان چهار حوزه کلی را که میزانسن از بابت آنها امکاناتی برای انتخاب و کنترل در اختیار کارگردان می گذارد نام برد : 
• صحنه
• لباس و چهره پردازی
• حالات و حرکات عناصر صحنه
• نورپردازی

دکوپاژ (Decoupage )

دکوپاژ ، تقطیع یا برش فنی ، یکی از وظایف بسیار مهم کارگردان است و شامل : تصمیم گیری در مورد محل استقرار دوربین در صحنه ، نوع نورپردازی ، اندازه تصویر ، زاویه دوربین ، نوع حرکت دوربین ، تعداد تصاویری که برای نمایش یک موقعیت لازم است ، نوع اتصال نماها به یکدیگر ، هر صدایی که قرار است در صحنه شنیده شود ( هر صدایی غیر از دیالوگ ها ) و باقی جزئیاتی است که به فرایند تصویری شدن فیلم نامه مربوط می شود.این وظایف که شاید نیمی از وظایف کارگردان باشد ، باید پیش از فیلم برداری انجام شود و نتیجه آن در فیلم نامه دکوپاژ شده مشخص باشد. کارگردان ها ممکن است هنگامی که به مرحله فیلم برداری می رسند برخی از جزئیاتی را که قبلا تعیین کرده بودند با توجه به شرایط تغییر دهند ، و لی معمولا بر اساس فیلم نامه دکوپاژ شده ای که خود تهیه کرده اند پیش می روند. برخی کارگردان ها نیز به دکوپاژ کردن فیلم نامه پیش از فیلم برداری اعتقاد ندارند و معتقدند در هنگام فیلم برداری است که کارگردان می فهمد فیلم نامه ای که در دست دارد باید چگونه ساخته شود. البته معمولا روش اول ، هم مرسوم تر است و هم کارامد تر. 

اهمیت دکوپاژ

نحوه دکوپاژ ، ضرباهنگ فیلم و حال و هوای آن را به تماشاگر منتقل می کند. برای مثال هر چه تقطیع بیشتر باشد ، طول نماها کوتاهتر باشد و از زوایای بیشتری فیلم برداری صورت گیرد ، ضرباهنگ فیلم نیز تند تر خواهد بود و این روش معمولا در فیلم های پر زد و خورد ، ترسناک و جنگی ، روش مناسبی برای القای حس ترس و هیجان به تماشاگر است و یا در فیلم هایی که کارگردان می خواهد تماشاگر هر چه بیشتر با شخصیت اصلی همراه شود و با چشم او به ماجرا نگاه کند ، معمولا از برداشت های بلند و از حرکت دوربین های طولانی و حتی برای بیشتر کردن این حس از نمای نقطه نظر ( POV ) استفاده می کند.نوع دکوپاژ فیلم به نوعی ، نشان دهنده سلیقه بصری و سبک تصویری کارگردان است. برخی کارگردان ها هستند که به برداشت های بلند اعتقاد دارند ، به این معنی که معتقدند فیلم باید تا حد ممکن به تجربه بصری بیننده در عالم واقع نزدیک باشد ، به همین خاطر این کارگردان ها تا حد ممکن از تقطیع نماها خودداری می کنند ، طرفدار نماهای بلند و حرکت دوربین های طولانی اند ( این روش در بین کارگردان های اروپایی بیشتر مرسوم است ). در عین حال برخی از کارگردان ها نیز طرفدار نماهای کوتاه و قطع های سریع هستند و معتقدند که باید تجربه بصری جدیدی را به تماشاگر ارائه داد ( معمولا کارگردان هایی که در نظام سینمایی آمریکا کار می کنند بیشتر طرفدار این روشند ).یک نکته بسیار مهم و وظیفه بسیار خطیر بر دوش کارگردان آن است که ، او باید به ویژه در تقطیع نماها و نوع اتصال آنها به یکدیگر و در زاویه بندی دوربین ، به گونه ای عمل کند که تماشاگر حس پرش و بریدگی نداشته باشد و یا به عبارتی او باید احساس کند که فیلم تداوم دارد ، زیرا در غیر این صورت ممکن است در اثر این پرش ها توجه او از فیلم کنده شود و چون حواسش پرت شده از همراهی با فیلم صرف نظر کند. علاوه بر این ، کارگردان باید به گونه ای عمل کند که چشم و ذهن تماشاگر را خسته نکند. به طور خلاصه نماها باید به گونه ای باشند که نه آنقدر کشدار و بی تحرک باشند که خسته کننده به نظر برسند و نه آنقدر کوتاه و سریع که تماشاگر نه تنها اطلاعاتی به دست نیاورد بلکه دچار سرگیجه هم شود. افراط و تفریط به فیلم صدمات بسیاری وارد می کند. 

فیلم نامه دکوپاژ شده 

ابتدا کارگردان هر سکانس فیلم نامه را به نماهای مختلف ( اصطلاحا پلان ) تقسیم می کند ( منظور هر برداشت دوربین است یعنی فاصله بین خاموش و روشن کردن دوربین ). بعد از آنکه همه فیلم نامه به این صورت تقسیم بندی شد. پلان ها به ترتیب پشت سر هم قرار می گیرند.حال باید فیلم نامه دکوپاژ شده را روی کاغذ نوشت. برای هر پلان صفحه شامل پنج بخش است :شماره سکانس و شماره پلان : باید شماره سکانس و شماره پلان را در جایی بالای هر صفحه هر نما نوشت.

نوع پلان :

داخلی یا خارجی و محل فیلم برداری ( به همان صورت که در فیلم نامه اصلی است ) ، همچنین روز فیلم برداری با توجه به برنامه ای که برای فیلم برداری تهیه شده ، زیرا در این برنامه پلان ها به ترتیب فیلم برداری نمی شوند ، بلکه برای صرفه جویی در وقت و هزینه ها ، پلان هایی که در یک مکان و در یک موضع رخ می دهند را با هم می گیرند.

وضعیت صحنه :

آنچه را که در هر پلان رخ خواهد داد را می نویسند و در همان قسمت ، نوع نما ( کلوزاپ ، لانگ شات و ... ) و نوع حرکت دوربین را با علامت های اختصاری مشخص می کنند. به این ترتیب که یک خط کسری می کشند و در صورت نوع نما ، و در مخرج حرکت دوربین را با علائم اختصاری می نویسند.

دیالوگ :

دیالوگ هایی را که در این نما بین شخصیت ها رد و بدل خواهد شد را در یک ستون می نویسند.

صداها و نوفه ها :

همه صداهایی که در سر این صحنه شنیده خواهد شد ، مثلا صدای ماشین یا چکیدن قطرات آب یا رادیو و ... . می توان در این بخش موسیقی را نیز مشخص کرد که آیا در این پلان موسیقی متن باشد یا نه ، ولی معمولا این کار را نمی کنند و بعد از آنکه فیلم برداری تمام شد درباره بخش هایی که باید موسیقی متن داشته باشند تصمیم گرفته می شود.به این ترتیب یک فیلم نامه دکوپاژ شده خواهیم داشت.کارگردان موظف است ، تا به وسیله تمهیداتی که می اندیشد ، فیلم نامه را به جذاب ترین و حرفه ای ترین شکل ، به تصویر بدل کند و در این راه ، باید از ذوق هنری و تجربه اش استفاده کند. عواملی که در اینجا به نام عوامل پنج گانه از آنها ، اسم برده شده ، در این زمینه بسیار مهم هستند و عواملی هستند که ، در تفاوت یک فیلم خوب از یک فیلم بد بسیار موثرند.
• کمپوزیسیون در تصویر 
• توازن
• پرسپکتیو
• خط فرضی
• ترانزیشن

کمپوزیسیون ( Composition )

کمپوزیسیون در لغت به معنای ترکیب و ترکیب بندی است. در سینما و در تصویر ، کمپوزسیون به معنای چگونگی قرار گرفتن عناصر موجود در صحنه از جمله دکورها ، اشیا ، نور ، رنگ ها و شخصیت ها در کنار یکدیگر است ، و به عبارت کلی ، ترکیب کلی صحنه ای که قرار است فیلم برداری شود.
با توجه به آنچه درباره کمپزسیون گفته شد ، می توان دریافت که اصولا تمام اجسام قابل رویتی که در زاویه دید انسان یا دوربین قرار می گیرند ، دارای کمپزسیون هستند ، ولی شاید کمپزسیون یا ترکیب بندی آنها خوب و مطلوب نباشد.« نمایی از فیلم هفت سامورایی ( 1954- The Seven Samurai ) ساخته آکیرو کروساوا ( Akira Kurosawa ). در این نما کمپوزیسیونی دقیق و زیبا را می بینید که در آن هر هفت سامورایی حضور دارند و در مکان و در حالتی خوب و مناسب قرار گرفته اند.» 

اهمیت کمپزیسیون

هر تصویر و هر نمایی ، باید هم به صورت تکی و هم در کنار تصاویر و نماهای دیگر ترکیب بندی مناسبی داشته باشد. کمپوزسیون بر شیوه درک هر بیننده از تصاویر ، بر واکنش احساسی او نسبت به شخصیت ها و رخدادهای فیلم و در نهایت بر خوش آمدن یا خوش نیامدنش از فیلم اثر خاص و ناخودآگاهی دارد. در واقع باید گفت که کمپوزسیون مطلوب به تماشاگر کمک می کند تا چشمانش از دیدن فیلم لذت ببرند و یا به عبارتی جاذبه های بصری فیلم بیشتر و مطلوب تر شود.ترکیب بندی هر قاب باید همچون هر اثر نقاشی در قالب شکل ها ، خطوط ، رنگ ها ، بافت نور ، توازن و هماهنگی ارزیابی شود. ترکیب بندی مطلوب می تواند بر دو بعدی بودن فایق شود و به تصویر عمق بدهد و مهم تر از همه ، توجه بیننده را به عملکردهای پس زمینه ، میان زمینه و پیش زمینه جلب کند.
کمپوزسیون مطلوب ، عناصر با اهمیت درون قاب را به تماشاگر گوشزد می کند و همچنین به تشدید بار احساسی نما کمک می کند. 

کمپوزیسیون مطلوب

در واقع نمی توان کمپزسیون خوب و مطلوب را تعریف و تشریح کرد ، اما برخی نکات هستند که توجه به آنها ، تا حد ممکن از کمپزسیون نامطلوب جلوگیری می کند. در این جا به دو نکته اساسی اشاره می کنیم :
• باید از قرینه سازی در تصویر جلوگیری کرد ، مگر آنکه فیلم ساز به عمد و برای منظور خاصی قصد داشته باشد از آن استفاده کند. برای پرهیز از این قرینه سازی ، نباید دوربین در مکانی قرار گیرد که تصاویر طرفین دوربین ، قرینه یکدیگر شوند. برای مثال در یک خیابان نباید دوربین در وسط قرار گیرد و زاویه دید آن مستقیم به سوی ابتدا یا انتهای خیابان باشد ، زیرا چراغ های برغ نصب شده در اطراف خیابان یا درخت های موجود در دو راستای خیابان نسبت به دوربین حالت قرینه پیدا می کنند و این در ترکیب بندی تصویر حالتی نامطلوب است. در این گونه موارد که امکان جابه جایی عناصر صحنه وجود ندارد ، باید مکان و زاویه دوربین را تغییر داد ، در این حالت معمولا دوربین را به یکی از طرفین صحنه می برند و زاویه آن را طوری تنظیم می کنند که کل صحنه را تحت پوشش قرار دهد و سپس فیلم برداری می کنند. اما اینکه چرا قرینه سازی نامطلوب است ، آن است که تصاویری که دارای قرینه هستند ( عناصر مختلف و مجزای آن به گونه ای قرار گرفته اند که موجب قرینه سازی شده اند ) ، چشم ما را اذیت می کنند ، به ویژه اگر در طرفین تصویر حرکتی نیز قرینه وار انجام شود ، تداوم و تکرار این قرینه ها ، در ما حس سرگیجه و خستگی ایجاد می کنند. همان طور که پیش از این گفته شد ، گاه فیلم سازان برای القای مفهوم خاصی ، به عمد از قرینه سازی استفاده می کنند برای مثال گاه در فیلم برداری ازصحنه ، رژه رفتن سربازان یا ماموران حکومتی ، از قزینه سازی استفاده شده ، تا به این ترتیب بر قدرت موجود در انها بیشتر تاکید شود و تماشاگر به دلیل و قرینگی دچار حس ترس و آسیب پذیری از ناحیه آنها شود.
• جز در موارد خاص نباید عناصری که دارای رنگ های یکسان هستند ، در گوشه ای از کادر انباشته شوند. زیرا این انباشتگی رنگ ، چشم را اذیت می کند. از سوی دیگر پراکندگی رنگ ها در صحنه ، جلوه آنها را بیشتر کرده و بر شادابی صحنه می افزاید. البته گاه فیلم سازها برای تاکید بر عنصر خاصی ، در نقطه ای از تصویر تجمع رنگ ایجاد می کنند.
توجه داشته باشید ، این مسئله در مورد رنگ غالب در صحنه صادق نیست ، بلکه فقط در مورد انباشتگی رنگ در یک نقطه است.با توجه به آنچه گفته شد ، فیلم ساز نباید از ترکیب بندی نماها غافل شود و با یک کمپوزسیون نامطلوب فیلمش را از نظر بصری تنزل دهد.

توازن ( Balance ) 

حالتی از تصویر است که اگر ، کادر را به دو بخش تقسیم کنیم ، اشیاء و اجسام قرار گرفته در هر قسمت ، با اشیاء و اجسام قرار گرفته در قسمت دیگر ، حالت موازنه داشته باشد ، به این معنی که در تصویری که تماشاگر بر پرده می بیند ، به نظر نمی رسد که در بخشی از آن ازدحام زیاد است و در بخش دیگر ، کادر خالی و تهی است. 

اهمیت توازن 

کارگردان باید تلاش کند تا تصویری که بر پرده نقش می بندد تا حد ممکن از نظر بصری زیبا و جذاب باشد و در عین حال متناسب با فیلمی که می سازد و مفهومی که در آن مستتر است ، باشد. در این میان توازن کمک می کند تا تصویر پیش روی تماشاگر منسجم به نظر برسد و این گونه نباشد که گویی کفه قسمتی از کادر از قسمت دیگر سنگین تر است.
در حالتی که تصویر نامتوازن است ، توجه تماشاگر ناخوداگاه تنها به قسمتی که ازدحام دارد جلب می شود و گویی بخش دیگر وجود ندارد و به این ترتیب نیمی از کادر به هدر می رود.

چند نکته مهم 

توازن به معنای ازدحام نیست، برای مثال صحنه ای از یک بیابان خشک و برهوت دارای توازن است ، اما ممکن است صحنه ای از یک جنگل دارای توازن نباشد. 
• توازن یک صحنه علاوه بر نوع چینش اشیاء (سعی شود ، به صورتی متوازن در صحنه پخش شوند ) ، به محل قرار گرفتن دوربین و زاویه ای که با سوژه دارد نیز بستگی دارد. به این معنی که ممکن است از یک زاویه ، یا از یک موقعیت به صحنه نگاه کنیم و همه چیز متوازن به نظر برسد ، ولی وقتی از موقعیت یا زاویه دیگر نگاه کنیم متوازن نباشد. 
• در حالتی که سوژه متحرک و دارای مسیر مشخصی است ، می توان قسمتی از کادر را که در مسیر حرکت سوژه است خالی گذاشت تا تماشاگر آگاهی یابد که سوژه به طرف چه چیزی در حال حرکت است و یا قصد انجام چه کاری را دارد. در این حالت همچنین وقتی سوژه به محل مورد نظر برسد ، فضای کافی برای عملی که می خواهد انجام دهد دارد. 
• اگر جهت دید سوژه مشخص باشد ، می توان قسمتی از کادر را که در مسیر دید اوست خالی گذاشت تا تماشاگر برای یافتن چیزی که سوژه به آن نگاه می کند فضای بهتری در اختیار داشته باشد. گاهی نیز برای نشان داده در خود فرو رفتن کاراکتر از فضایی نسبتا خالی در جلوی دیدگانش استفاده می کنند ، تا نگاه او به این فضای خالی ، این حس را بهتر و بیشتر ایجاد کند. 
« نمایی از فیلم خط قرمز باریک ( 1998- The Thin Red Line)، ساخته ترنس مالیک ( errence Malick ). سرباز آمریکایی به جایی در دوردست خیره شده و در خود فرو رفته. »
• در صحنه هایی که به یک باره بخشی از تصویر خالی می شود ، برای مثال ، در سمت چپ کادر حادثه ای رخ می دهد که همه شخصیت ها را به سمت خود جلب می کند و به این ترتیب موجب می شود که قسمت راست کادر خالی شود ، دوربین باید به سرعت موضع خود را تغییر دهد ( عمدتا زاویه دوربین را تغییر می دهند و برای این کار دوربین را با حرکت شخصیت ها از سمت راست به چپ همراه می کنند ). البته این تغییر موضع دوربین ممکن است علاوه بر برقراری توازن برای تعقیب ماجرا نیز صورت گیرد.

پرسپکتیو  (Perspective )

این واژه در سینما ، ناظر بر شیوه به نمایش در آمدن اشیا و روابط فضایی آنها با یکدیگر در سطح صاف و تخت پرده است ، به این معنی که تماشاگر باید دوری و نزدیکی اشیا و فاصله آنها از یکدیگر را در تصویری که می بیند ، حس کند. از آنجا که در سینما ، تصویر سه بعدی واقعی به تصویری دو بعدی بدل می شود ، فیلم ساز باید برای خلق توهم عمق صحنه و یک فضای سه بعدی ، مراقب پرسپکتیو باشد. هر بیننده ای که تصویری را بر پرده سینما می بیند ، در ذهن خود برای آن عمق قائل می شود ، چون به این شیوه دیدن عادت کرده است ، اما فیلم ساز علاوه بر آنکه می تواند روی تخیل تماشاگر حساب کند ، در ضمن باید بکوشد که توهم عمق را در صحنه خلق کند و به آن حال و هوای واقعی بدهد.پرسپکتیو صحنه و روابط فضایی اشیا عمدتا به عوامل زیر بستگی دارد :

فاصله دوربین از صحنه : 

با توجه به فاصله دوربین از صحنه ، می توان پرسپکتیو صحنه را کم یا زیاد کرد. از طرفی نیز ، دوربین متحرک در موازات شخصیت ها به صحنه عمق می بخشد و در ضمن مستمرا چشم انداز تصویر و روابط فضایی اشیا را عوض می کند و به این ترتیب نوعی پرسپکتیو تداومی ایجاد می کند.

نوع عدسی مورد استفاده : 

فاصله کانونی عدسی در پرسپکتیو تصویر بسیار موثر است. معمولا هر چه فاصله کانونی عدسی کمتر باشد ، پرسپکتیو تصویر بیشتر و هر چه فاصله کانونی بیشتر باشد ، پرسپکتیو کمتر می شود. عدسی های با فاصله کانونی کم ، اشیاء نزدیک را بزرگ تر و اشیاء دور را کوچکتر نشان می دهند و این خود بسیار به پرسپکتیو تصویر کمک می کند ، در حالی که عدسی های با فاصله کانونی زیاد ، اشیاء موجود در فاصله های دور را بزرگ تر و لاجرم نزدیک تر نشان می دهند و در عین حال اشیاء نزدیک را به عقب می کشند و به این ترتیب از پرسپکتیو تصویر می کاهند.
همچنین ببینید : 

عدسی دوربین فیلم برداری 

« دو نما از فیلم همشهری کین ( 1941- Citizen Kane ) ، ساخته ارسن ولز. در این دو نما از عدسی با فاصله کانونی کم استفاده شده و پرسپکتیو تصویر را افزایش داده. » 

میزان باز بودن دیافراگم : 

بر اثر تجربه ثابت شده است ، هر چه دیافراگم دوربین بسته تر باشد ، پرسپکتیو تصویر بیشتر می شود.

میزان نور : 

از آنجا که نور زیاد سبب بسته شدن دیافراگم و درنتیجه افزایش پرسپکتیو می شود ، می توان آن را نیز به نوعی در تغییر پرسپکتیو موثر دانست. از طرفی نوع نورپردازی تصویر ، می تواند به نوعی در فضاسازی سه بعدی اثر بگذارد ، برای مثال نور پشتی سوژه را از پس زمینه جدا می کند و به این ترتیب در سه بعدی بودن تصویر موثر واقع می شود. 

چند نکته مهم در پرسپکتیو

• هر گاه زاویه تصویر مورد نظر بسته باشد ، یعنی یکی از نماهای کلوزاپ ، مدیوم کلوزاپ یا اکستریم کلوزاپ ، باید پرسپکتیو تصویر را کم کرد. زیرا معمولا دلیل فیلم ساز برای استفاده از این گونه نماها ، جلب توجه بیننده ، تنها به قسمتی از صحنه بوده و پرسپکتیو به این مسئله کمک می کند و سبب برجسته سازی آن بخش می شود.
• هر گاه زاویه تصویر مورد نظر متوسط باشد برای مثال یکی از نماهای مدیوم شات و مدیوم لانگ شات ، باید پرسپکتیو صحنه را نیز متوسط انتخاب کرد تا هم سوژه و هم اندکی از اطراف ان دارای وضوح خوب و روابط فضایی قابل قبول باشند. 
• هرگاه زاویه تصویر باز باشد مانند یکی از زوایای لانگ شات و اکستریم لانگ شات ، باید پرسپکتیو تصویر را زیاد کرد ، زیرا فیلم ساز به این دلیل از این نماها استفاده کرده که می خواسته توجه بیننده را به تمام صحنه جلب کند ، بنابراین باید پرسپکتیو را زیاد کرد تا همه عناصر موجود در قاب تصویر دارای وضوح خوب و ارتباط فضایی قابل قبول باشند.

خط فرضی ( Imaginary Line )

خطی فرضی که با توجه به موقعیت و عملکرد کاراکترها ، کشیده می شود و دوربین باید در یک سوی این خط قرار بگیرد و نباید این خط ، توسط دوربین شکسته شود. شکسته نشدن این خط توسط دوربین به این معنی است که وقتی قرار باشد از یک صحنه چند نما گرفته شود ، باید در هنگام گرفتن هر نما ، دوربین در همان سمتی از خط فرضی قرار گیرد که در نمای اول از این صحنه قرار داشته.

اهمیت خط فرضی

رعایت نکردن خط فرضی و شکستن آن ، موجب می شود که ، وقتی چند نما از چند فاصله یا زاویه مختلف به هم پیوند می خورند ، در دید بیننده اخلال ایجاد شود ، برای مثال وقتی از دو نفری که روبه روی هم هستند و به هم نگاه می کنند و یا در حال گفت و گو با یکدیگر هستند ، دو نما گرفته شود و در گرفتن این دو نما خط فرضی توسط دوربین شکسته شود ، به نظر می رسد هر یک از آنها به یک سوی دیگر نگاه می کنند و با یکدیگر گفت و گو نمی کنند ، همچنین شکستن خط فرضی در حالتی که سوژه در حال حرکت است ، موجب می شود در دو نمای پی در پی از آن سوژه ، حرکت در نمای دوم معکوس و یا در جهتی دیگر از نمای اول به نظر برسد.رعایت خط فرضی در صحنه هایی که تعداد شخصیت ها در آن زیاد است ، برای مثال چند نفر در حال تعامل و گفت و گو با هم هستند دشوار است. در این حالت کارگردان جزئیات هر نما و محل قرار گرفتن دوربین را به منشی صحنه می گوید ، که دقیقا بنویسد ، تا در هنگام فیلم برداری از نمای بعدی ، ناخواسته خط فرضی را نشکند.
چند نکته 
• در حالتی که تنها یک شخصیت در صحنه وجود دارد ، خط فرضی جهت نگاه او است. حتی اگر سرش به سمت دیگری بچرخد و جهت نگاهش عوض شود ، خط فرضی همان جهت نگاه اوست. 
• در صورتی که سوژه ای غیر از شخصیت در صحنه باشد ، برای مثال یک ماشین که حرکت می کند ، خط فرضی جهت حرکت آن سوژه است.
• در حالتی که دو سوژه در صحنه وجود دارد که یا روبه روی هم هستند و یا پهلوی هم ، برای مثال دو شخصیت که با هم گفتو گو می کنند ، یا دو شخصیت که در کنار هم در صندلی جلوی یک ماشین نشسته اند ، خط فرضی خط واصل بین آنهاست.
• در حالتی که بیش از دو شخصیت در صحنه داریم ، برای گرفتن هر نما از دو به دوی آنها ، یک خط فرضی بین آن دو که همان خط واصل بین آنهاست رسم می شود.
• در حالتی که یک نفر یا دو نفر ، یا بیشتر ( در یک قاب ) طرف گفت و گوی یک نفر یا دو نفر ، یا بیشتر ( در یک قاب دیگر ) قرار می گیرد ، باز خط فرضی خط واصل بین آن یک نفر یا دو نفر یا ... با آن یک نفر یا دو نفر یا ... است. 
• در همه این موارد ، برای گرفتن چند نما از یک صحنه ، باید دوربین همواره در یک جهت خط فرضی ، یعنی همان جهتی که در نمای اول دوربین قرار داشته قرار بگیرد ، زیرا در غیر این صورت خط فرضی شکسته شده و در تصویر اخلال ایجاد می شود.
• در صورت نیاز می توان از روی خط فرضی عبور کرد ، به شرط آنکه بین پلان اول و دوم پیوستگی و تداوم وجود داشته باشد ، به این معنی که در حین فیلم برداری بدون قطع دوربین و قطع نما از روی خط فرضی عبور کرده و به طرف دیگر آن برویم. در این حالت چون تماشاگر در حین شکسته شدن خط فرضی با فیلم بردار همراه بوده اخلالی در تصویر حس نمی کند.

ترانزیشن (Transition )

ترانزیشن یا انتقال ، عبارت است از هر تکنیکی که در تغییر صحنه و ایجاد ارتباط ، به ویژه از صحنه ای به صحنه دیگر مورد استفاده قرار گیرد که معمولا معرف تغییر در زمان یا مکان است. باید توجه داشت منظور از ارتباط ، چیزی به جز خط سیر داستان است ، یعنی برقراری ارتباطی جذاب و بدون ایجاد پرش در ذهن تماشاگر. 

اهمیت ترانزیشن

برای انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر ، آسان ترین کار آن است که آن دو صحنه را بدون هیچ تمهید اضافه ای به هم وصل کنیم ، اما این کار ممکن است در ذهن تماشاگر اصطلاحا پرش ایجاد کند. حال اگر در فیلمی بدون توجه به کارکرد و اثرگذاری آن ، تنها از این روش برای انتقال و اتصال بین صحنه ها استفاده شود ، تماشاگر ممکن است ، از دیدن آن فیلم پشیمان شود ، زیرا دائما ذهنش دچار پرش می شود و او را از درگیری با ماجرای فیلم باز می دارد و در نتیجه از ادامه تماشای فیلم منصرف می کند. 
از طرف دیگر ، استفاده ار تمهیدات مختلف برای انتقال صحنه ها یکی از عناصری است که در جذابیت فیلم اثر می گذارد. لازم است بدانید که ترانزیشن یکی از مسائل بسیار مهم برای داوران و منتقدان سینمایی است ، زیرا ترانزیشن کار ساده ای نبوده و احتیاج فراوانی به تجربه و ذوق هنری فیلم ساز دارد.

انواع ترانزیشن

فیلم سازان ممکن است برای انتقال صحنه ها از روش های مختلف و گاه ابداعی خود استفاده کنند ، اما معمولا روش های زیر در کنار اتصال معمولی صحنه ها ، متداول و پرکاربرد هستند.

ترانزیشن به وسیله نماهای میانی 

در این حالت برای اتصال دو نما از یک نمای کوتاه میانی و مرتبط استفاده می شود. مثلا شخصی قصد دارد از تهراه با هواپیما به اصفهان برود. در صحنه اول او را در راه فرودگاه تهران می بینیم و در صحنه دوم ، او درحال صدا کردن یک تاکسی در نزدیکی فرودگاه اصفهان است. در این حالت این دو صحنه را با یک نمای میانی از ، برخاستن یک هواپیما از روی زمین به یکدیگر متصل می کنیم. به عنوان مثالی دیگر در صحنه اول ، یک شخصیت انجام کاری را آغاز می کند ، مثلا کشیدن یک تابلوی نقاشی و در صحنه دوم می بینیم که تابلوی نقاشی آماده شده است ، این دو نما را با یک نمای میانی از ساعتی دیواری که گذشت زمان را نشان می دهد به یکدیگر مرتبط می کنیم. 

ترانزیشن به وسیله رنگ

در این روش ، انتهای صحنه اول و ابتدای صحنه دوم ، از اجسام و عناصری فیلم برداری می شود که از رنگ یکسان یا مشابه برخوردار باشند. برای مثال شخصی در یک خیابان در حال حرکت است و یک کیف قرمز به همراه دارد و قرار است به یک موزه نقاشی برود. پس صحنه اول حرکت این شخص در خیابان و صحنه دوم تمرکز او بر یک تابلوی نقاشی ( رنگ غالب و اصلی این تابلوی نقاشی قرمز است ) در موزه است. برای اتصال این دو صحنه ، در انتهای صحنه اول دوربین را آنقدر به کیف آن شخص نزدیک می کنند که رنگ قرمز آن کاملا در صحنه آشکار باشد و ذهن تماشاگر را جلب کند. در صحنه دوم نیز آنقدر دوربین را به تابلوی نقاشی نزدیک می کنند که رنگ قرمز آن کاملا به چشم آید و سپس از صحنه دوم فیلم برداری می کنند. در این حالت اتنصال این دو صحنه به هم ، خوب و جذاب به نظر می سد. البته توجه داشته باشید اگر آن کیف نقش کلیدی ندارد ، نباید بیش از حد بر آن کیف تاکید شود ، زیرا تماشاگر ممکن است ، گمان باطل بکند ، مثلا تصور کند که شاید این شخص شیء خاصی برای مثال یک اسلحه در کیف دارد و قصد دارد که تابلوی نقاشی را بدزدد. 

ترانزیشن به وسیله نور

در این روش ، ترانزیشن به وسیله کم و زیاد کردن نور و یا قطع و وصل شدن آن انجام می شود. مثلا یک گروه دزد ، قصد سرقت از یک جواهر فروشی را دارند. برای قطع کردن دزد گیرها ، یکی از اعضای گروه باید برق جواهر فروشی را از کنتور اصلی قطع کند ، سپس در جواهر فروشی اعضای دیگر گروه ، باز کردن گاوصندوق را آغاز می کنند. پس دو صحنه داریم ، یکی قطع کردن برق در محلی که کنتور قرار دارد و دیگری صحنه ای که دزدها دست به کار بازکردن یک گاوصندوق می شوند. صحنه اول را با قطع برق و تاریک شدن صحنه تمام می کنیم و صحنه دوم را با روشن شدن چراغ قوه ای که دست یکی از دزدهاست. به این ترتیب اتصال این دو صحنه با موفقیت انجام می شود. 

ترانزیشن به وسیله دیالوگ

در این روش با استفاده از دیالوگ دو صحنه را به یکدیگر اتصال می دهند. برای مثال شخصی در حال تعریف کردن یک ماجرا برای شخص دیگری است. در این حالت درحالی که او موضوع را تعریف می کند در جای حساسی از دیالوگ های او ( برای مثال « وقتی اون اینو گفت می دونی چی کار کردم ؟» ) به یکباره صحنه قطع شده و به داخل همان ماجرا می رویم و ادامه ماجرا را خودمان می بینیم. به عنوان مثال دیگری ، دو شخص مورد بازجویی هم زمان از یک ماجرای واحد قرار گرفته اند و فیلم ساز می خواهد بازجویی آن دو را پشت سر هم نشان دهد. در صحنه اول از متهم اول یک سوال پرسیده می شود و در صحنه دوم متهم بعدی به سوال پاسخ می دهد.
منبع: سایت آموزش سیما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

مفاهیم بازیگری

مفاهیم: بازیگری (acting) چیست؟

سینما و تلویزیون > سینمای‌ جهان - نوشته رابرتا پیرسون، ترجمه دکتر یونس شکرخواه:
درباره جنبه‌های بازیگری در رادیو و تلویزیون، به طور حتم بیشترین بحث‌ها صورت گرفته و کمترین درک در مورد آن به وجود آمده است.

از زمانی که فیلم‌های داستانی در نخستین دهه قرن بیستم اوج گرفت، بازیگران به یکی از عینی‌ترین و مهمترین جنبه‌های روایت صحنه‌ای تبدیل شدند. صنایع رسانه‌ای نیز به طور همزمان با ساز و کارهای نظام ستاره‌سازی به درگیر کردن مخاطبان با شخصیت‌های برجسته فیلم‌های تلویزیونی پرداخته و به آن دامن می‌زنند.

از سوی دیگر، روزنامه‌نگاری عامه‌پسند نوشتاری و الکترونیک نیز حجم و زمان گسترده‌ای را به پوشش این نوع شخصیت‌ها اختصاص می‌دهد. نشریات نیز زندگینامه‌های بازیگران را منتشر و یا دستورالعمل‌های بازیگری را چاپ می‌کنند. در همین حال، مطالعات آکادمیک فیلم و تلویزیون نیز هر چند با تحلیل انگاره‌های مربوط به این ستارگان، به علایق مردم به بازیگران توجه نشان می‌دهد، اساس کنش‌ها و اجراهای این ستارگان را در برنامه‌های تلویزیونی و سینمایی نادیده می‌انگارد. نیازی به گفتن نیست که این‌گونه مطالعات، زحمت نوشتن درباره بازیگرانی را که ستاره نشده‌اند، به خود نمی‌دهند.

نادیده انگاشتن بازیگران از سوی پژوهشگران آکادمیک به دلیل مقاومت سوژه در قبال این‌گونه تحلیل‌هاست. تعصبات برخاسته از گرایش‌های شخصی این نوع از پژوهشگران مانع از این می‌شود که بتوانند فاصله عینی مورد نظر خود را با سوژه‌های مورد مطالعه حفظ کنند. نوع واکنش‌هایی که در قبال بازیگران صورت می‌گیرد، به نحوی پیچیده و قطعاً تحت تأثیر واکنش‌هایی است که در زندگی روزمره نسبت به کسانی که با آنها برخورد می‌کنیم، از خود بروز می‌دهیم. هرچه تجارب ما بیشتر شود، به جانبداریمان از بازیگران یا اتخاذ موضع منفی در قبال آنان می‌انجامد.

ممکن است درباره این نکته به توافق برسیم که یک بازیگر را از نظر تکنیکی کاملاً ماهر بدانیم، اما نسبت به هنرمندی او تردید داشته و به زبان ساده‌تر او را دوست نداشته باشیم. تعصب جمعی تاریخی، آمیزه‌ای از تعصبات فردی است و بازیگری جزو رموز بسیار متغیر تلویزیونی و سینمایی به شمار می‌آید؛ برای نمونه، در حالی که شاید تماشاچیان این دوره و زمانه از گام‌های آهستة تدوین در سینمای کلاسیکهالیوود خوششان نیاید، اما احتمالاً همین نوع تدوین و بازیگری در آن دوران باعث هیجان و نشاط می‌شده است.

پژوهشگران نیز از این نوع پیشداوری‌ها مبرا نیستند و در ارزیابی اجراها به معیارهای زیبایی‌شناسی خاص خود متوسل می‌شوند. این نوع برخوردها برای مثال به طرد غیر تاریخی سینمای صامت به عنوان سینمایی بیش از حد ملودرام، اغراق‌آمیز و شکل‌زده انجامید. اگرچه مطالعاتی دربارة بازیگران و یا دوران‌های خاصی وجود دارد، اما مشکل جانبداری و تعصبات تاریخی و شخصی مانع از وضع نظریة جامع بازیگری شده است.

این مدخل به ارائه مفاهیم محوری موجود در مطالعات مربوط به بازیگری در صحنه می‌پردازد و در انتها مطالعه‌ای موردی از بازیگری در دوران سینمای صامت ارائه می‌کند تا نشان دهد که تدوین یک نظریه جامع در این زمینه نه ممکن و نه مطلوب است.

اجازه بدهید برای در نظر گرفتن عواملی که هنگام تحلیل بازیگری در متون فیلم و تلویزیون باید به آنها توجه کرد، از نگرشی فرمالیستی یا صورتگرا آغاز کنیم.

نخستین گام در این زمینه، توجه به ابزارهای بازیگری است؛ یعنی توجه به تمام کانال‌ها و مجاری‌ای که در دسترس یک بازیگر قرار داد و وی می‌تواند به کمک آنها، معنی را به مخاطبان منتقل کند.

ریچارد دایر (Richard Dyer) در اینجا اجرا [کنش] را تعریف می‌کند. تعریف او را می‌توان به بازیگری نیز تعمیم داد:

"اجرا آن چیزی است که اجراکننده [بازیگر] علاوه بر کنش‌ها/ کارکردها صورت می‌دهد، آنچه که او در یک موقعیت بر عهده می‌گیرد و سطوری که باید آنها را بیان کند. اجرا چگونگی یا نحوه کنش / کارکرد است، نحوه بیان سطور. و نشانه‌های اجرا عبارتند از: بیان چهره‌ای، صدا، ژست‌ها (به ویژه دست‌ها از شانه تا نوک انگشتان و به طور کلی اعضای بدن نظیر گردن و پا)، حالت بدن (نحوه نشستن و ایستادن)، حرکات بدن (حرکت کل بدن، شامل نحوه برخاستن و نحوه نشستن، راه رفتن، دویدن و غیره)."

تعریف دایر متضمن آن است که اجرا، نوعی خلق شخصیت افسانه‌ای با استفاده از کنش و دیالوگ، به وسیلة به کارگیری بدن بازیگر باشد. بنابراین، سنگ پایه هر تحلیل پژوهشگرانه از بازیگری باید بر توصیف نحوه استفاده بازیگران از بدن‌هایشان و چگونگی به کارگیری علایم از سوی آنها استوار باشد. با این همه، ماهیت پیچیده یکایک علایمی که دایر به آنها ارجاع می‌دهد، حتی یک توصیف ساده در این زمینه را نیز هراس‌آور می‌سازد؛ برای نمونه، صدا را در نظر بگیرید، صدا صرفاً یک علامت نیست، بلکه آمیزه پیچیده‌ای از علایم طبیعی، فرهنگ و ارادی است. فیزیولوژی هر بازیگر تا حدودی بر زیر و بم بودن صدای او و یا طنین آن مؤثر است. شرایط پرورش یافتن یک بازیگر و به طور کلی نحوه آموزش او برای نمایش، بر لهجه و نحوه تلفظ وی تأثیرگذار است، هرچند که این امر در مورد بازیگران ماهر و حرفه‌ای به عوامل متعددی بستگی دارد. بازیگر در ادای دیالوگ با انتخاب‌های ویژه‌ای سروکار دارد: پویایی، انتخاب عبارات، زیر و بم بودن صدا و غیره.

پژوهشگران عرصه فیلم و تلویزیون برای تحلیل مجاری چندگانه ارتباطی صدای بازیگر از ابزارهای خاص رشته خود برخوردار نیستند و بنابراین از دانش و تجارب متخصصان تکنیک‌های صدا نظیر پژوهشگران قلمرو موسیقی و استادان حوزة صدا کمک می‌گیرند.

کسانی که به حرکات بدن بازیگران می‌پردازند نیز به طرزی مشابه باید از کارشناسان ثبت حرکات بدن کمک بگیرند. در هر صورت، پژوهشگر عرصه مطالعات رسانه‌ای حتی برای توصیف و تبیین ساده یک حرکت بازیگری به آثار متعدد بین رشته‌ای از نوع مبانی نیاز دارد و شاید همین خلأ نیز عاملی دیگر برای غفلت نسبی موجود در قبال این موضوع باشد.

همچنین تحلیل صورتگرا باید به تنوع و گوناگونی موجود میان صحنه، فیلم و تلویزیون، توجه کافی داشته باشد. این توجه بر وزنی متمرکز است که هر یک از این عوامل به علایم گوناگون در اجرا می‌دهند. علاوه بر این، میزان آزادی حسی‌ای که هر یک از عوامل یادشده در جهت درک نقش و کاراکتر [شخصیت] (character) به بازیگر مربوط می‌بخشند نیز مورد توجه است. تئاتر صدا و حرکات بدن را در قیاس با بیان چهره‌ای مقدم می‌شمارد. ضرورت انتقال معانی به کل تماشاچیان، به ویژه آنان که دورتر از صحنه قرار گرفته‌اند، ایجاب می‌کند که بازیگران صدای خود را آشکارتر ساخته و همچنین اشارات (ژست‌ها)شان را قوی‌تر اجرا کنند. این ضرورت‌ها از اهمیت بیان چهره‌ای که صرفاً از سوی ردیف‌های اول تماشاچیان قابل رویت است ـ می‌کاهد.

تئاتر در قیاس با فیلم و تلویزیون به بازیگران کنترل بیشتری برای شخصیت‌سازی می‌دهد و شاید یکی از دلایلی که عده‌ای این رسانه را ترجیح می‌دهند، در همین نکته نهفته باشد. تمرینات طولانی نیز باعث می‌شود تا بازیگران نقش و شخصیت (کاراکتر) خود را بهتر درک کنند و ارزیابی‌ها و تفسیرهای خودشان را از نقش‌های محوله؛ کارگردان، سایر بازیگران و حتی در پاره‌ای مواقع با نویسنده نمایش نیز در میان بگذارند. اجرای زنده در زمان‌های واقعی و زنده به بازیگر امکان می‌دهد تا فراز و نشیب‌های عواطف مربوط به نقش خود را دنبال کرده و آن را به اوج عاطفی برساند. افزون بر این، پس ‌فرست‌هایی که از جانب تماشاچیان بروز می‌کند، باعث می‌شود که بازیگر برای ایفای نقش خود انرژی بیشتری گرفته و یا به عکس، افسرده شود، به این ترتیب ماهیت و برداشت او از نحوه اجرای نقش خود، تحت تأثیر این احساس تغییر می‌کند.

اجراهای نمایشی چه در قالب سینمایی و چه به شکل تلویزیونی دیدگاه مطلوبی نسبت به تماشاگر در بازیگر ایجاد می‌کند تا لحن صدا و حرکات بدن خود را به گونه‌ای که باید در صحنه ظاهر شود، تنظیم کند. اما نماهای نزدیک در فیلم و تلویزیون که با استفاده از تدوین به دست می‌آیند، باعث دسترسی راحت‌تر بیننده به حالات چهره بازیگر می‌شوند و این امر بازیگر را وادار می‌کند تا برای القای معنی تکیه بیشتری بر بیان نافذ چهره‌ای داشته باشد.

صفحه نمایش کوچک تلویزیون حتی بیشتر از پرده سینما بر بیان چهره‌ای متکی است و به همین دلیل استفاده از نمای درشت در آن بیشتر رایج است. بازیگران تلویزیونی در مقایسه با همتایانشان در عرصه تئاتر برای درک نقش خود از زمان کم‌تری برخوردارند.

تولیدات سینمایی هم در مقایسه با تئاتر کمتر تمرین شده‌اند. در برنامه‌های دنباله‌دار تلویزیونی نیز که به سرعت تولید می‌شوند، جز چند تمرین کوتاه که برای تعیین حرکات بازیگران نسبت به یکدیگر، صحنه و دوربین صورت می‌گیرد، فرصت دیگری برای این کار در اختیار نیست. ضمناً، از آنجا که این، صحنه‌ها و موقعیت‌ها [لوکیشن] هستند که نحوه کار را تعیین می‌کنند، و صحنه‌ها معمولاً خارج از ترتیب زمانی [سکانس‌ها] موجود در سناریو فیلمبرداری می‌شوند، بازیگران فرصت پیشرفت در نقش محوله و حس گرفتن را آنچنان که باید نمی‌یابند و اگر بخواهیم این حالت را با تئاتر و صحنه نمایش مقایسه کنیم، شرایط تولید و پس از تولید به گونه‌ای است که حس گرفتن درونی بازیگر را به حداقل می‌رساند.

برای پوشش هر نما از چند دوربین استفاده می‌شود. در سینما، دوربین‌ها در مراحل مختلف به کار گرفته می‌شوند و حرکات را به صورت نماهای درشت، متوسط و بزرگ از زوایای گوناگون ثبت می‌کنند. اما در تولیدات تلویزیونی یا بیشتر از سه دوربین به طور همزمان فیلمبرداری می‌کنند و کارگردان یا دستیار وی تدوین دوربینی را انجام می‌دهد. در فرایند موسوم به پس از تولید، تدوین‌گر تصمیم می‌گیرد که شکل نهایی کار چگونه ارائه شود. سایر جنبه‌های پس از تولید نظیر صداگذاری و افزودن جلوه‌های ویژه که بر درک مخاطب از شخصیت بازیگر تأثیر می‌گذارد، کاملاً از کنترل بازیگر خارج است.

نظریه تأثیر کولشوف (Kuleshov effect) مثل یک اسطورة گویا در این باره گواهی می‌دهد. این نظریه حاکی از میزان وابستگی بازیگر تلویزیون و سینما به ضرورت تعامل نشانه‌های بازیگری با مطالبات و رمزهای مورد نظر سینما و تلویزیون است؛ به عبارت بهتر، تدوین باعث شد که بینندگان از یک نمای واحد مربوط به یک بازیگر، چندین برداشت گوناگون داشته باشند. تعامل اجراها؛ رمزها و مطالبات تلویزیون و سینما از بازیگر و همچنین ماهیت همکاری‌طلبانه فرایندهای تولید در عرصه‌های تلویزیون و سینما ـ که فرایندی سرشار از افراد خلاق متعدد است ـ تعیین سهم بازیگر در شکل‌دهی به یک شخصیت را بسیار دشوار می‌سازد.

تا اینجا عمدتاً به تحلیل متنی صورتگرا تکیه کردیم؛ تحلیلی که می‌کوشد به عملکرد بازیگر در حین اجرا و همچنین نحوه تأثیرگذاری فرایندهای تولید در رسانه‌های مختلف بر عملکرد وی بپردازد. اما مطالعات رسانه‌ای نیز، به ویژه آن دسته از مطالعاتی که به موضوع پذیرش و درک مخاطب می‌پردازد، تلاش می‌کند تا بر شرایط پذیرش وی پرتو افکند.

پژوهشگران چگونه می‌توانند به معانی‌ای که مخاطبان از بازیگران خاص یا از اجراهای ویژه استخراج می‌کنند، دست یابند؟

در اینجا از تحلیل متنی فاصله می‌گیریم و به تحلیل بینامتنی می‌پردازیم.

تحلیل بینامتنی مستلزم بررسی گروهی از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی برای تماشای یک بازیگر و همچنین مستلزم رجوع به متون مربوط به آن فیلم‌ها یا برنامه‌هاست. واکنش بیننده در قبال یک بازیگر یا اجرای خاص تا حدود بسیار زیادی تحت تأثیر متون مرتبط است. دانش بیننده درباره شخصیت بازیگر و نقش‌هایی که تاکنون ایفا کرده است جزو نزدیک‌ترین متون مرتبط به شمار می‌آید.

همان‌گونه که ریچارد دایر در آثار پیشتاز خود، ستارگان (stars, 1979) و بدن‌های آسمانی (Heavenly Bodies, 1986) نشان داده است، پژوهشگرانی که در جستجوی درک شرایط پذیرش از سوی مخاطبان هستند، باید به بررسی روابط متقابل بازیگر و کاراکتری که در یک متن خاص تصویر می‌کند و همچنین به انگاره ستاره‌ای او که خود مرکب از هزاران متن دیگر است، بپردازند.

ذکر یک ماجرا می‌تواند پیچیدگی این نگرش را روشن سازد. پاتریک استوارت (Patrick Stewart) که مدت‌های مدیدی عضو کمپانی سلطنتی شکسپیر بود و نقش کاپیتان ژان‌لوک پیکارد (Jean-Luc Picard) را در مجموعه تلویزیونی طولانی آمریکایی "پیشتازان فضا: نسل بعدی" (star trek: next generation) ایفا می‌کرد، در جشنواره شکسپیر نیویورک در تمپست (The Tempest) نقش پراسپرو (Prospero) را بر عهده گرفت. او در مصاحبه‌ای با مجله اس‌اف‌ایکس (SFX) دربارة نقش خود این گونه اظهار نظر کرد:

"من اشتباه کردم که جلوی لباسم را پایین کشیدم؛ چرا که بلافاصله تماشاچیان از خنده منفجر شدند و لذا مراقب بودم که دیگر این کار را تکرار نکنم".

چرا استوارت فکر می‌کند مرتکب اشتباه شده است؟ چه چیزی باعث انفجار خنده تماشاچیان شد؟

پاسخ این پرسش‌ها را می‌توان در چارچوب‌های بینامتنی بینندگان پیدا کرد، چارچوب‌هایی که آنها از پاتریک استوارت با خود به تمپست آورده بودند. برای طرفداران پر و پا قرص پیشتازان فضا، -  یعنی آنان‌که به گفتمان هواخواهی از این مجموعه تلویزیونی کشانده شده‌اند - پایین کشیدن جلوی لباس توسط استوارت تداعی‌گر عادت او در مجموعه پیشتازان فضا یعنی پایین دادن جلوی یونیفورم بوده است؛ عادتی که طرفداران مجموعه پیشتازان فضا از آن به عنوان "مانور پیکارد" یاد می‌کنند.

بینندگان اتفاقی استوارت در تمپست و کسانی که جزو طرفداران پر و پا قرص او نبوده و از نقش او در پیشتازان فضا آنچنان اطلاع نداشته‌اند، احتمالاً این حرکت او را یک ژست پیکاردی تلقی نکرده‌اند، اما به هر حال هر دو گروه به محض ایجاد رابطه بین پراسپرو و پیکارد در اثر پایین کشیدن جلوی لباس، به شدت خندیده‌اند. اما همین خنده احتمالاً کسانی را که هرگز مجموعه پیشتازان فضا: نسل بعدی را ندیده بودند و همچنین کسانی را که استوارت را صرفاً یک بازیگر شکسپیری قلمداد می‌کرده‌اند، گیج کرده باشذ.

این مثال به خوبی دشواری‌های مربوط به تحلیل شرایط درک و پذیرش را نشان می‌دهد: یک ژست، که ظاهراً باید توصیف آن آسان باشد، اما در ارتباط با چارچوب‌های تفسیری پیچیده مربوط به یک بازیگر، نقش او و شخصیت ستاره‌ای او به شدت پیچیده می‌شود.

پیچیدگی‌ها هنگامی بیشتر می‌شود که واکنش بینندگان تمپست در مورد پراسپرو را نه تنها در ارتباط با بافت‌ها و متون مرتبط با استوارت، بلکه؛ با توجه به چارچوب‌های مشترک فرهنگی و تاریخی‌ای که درباره خوبی و بدی بازیگری قضاوت می‌کنند، در نظر بگیریم.

همان‌گونه که گفته شد، این چارچوب‌ها تقریباً به سرعت تغییر می‌کنند، اما تقریباً از شروع قرن بیستم، فرهنگ غربی، اندیشه بازیگری را واقعگرا قلمداد می‌کند؛ به این معنا که بازیگری رونوشت نحوه زندگی مردم و رفتارهایی است که در زندگی واقعی دارند و همین امر موجب شده است که شخصیت‌ها از جنبه روان‌شناختی معتبر باشند و اگرچه قضاوت درباره رفتارهای زندگی واقعی و نیز قضاوت‌هایی که درباره بازیگری واقعگرا وجود دارد به مرور زمان تغییر می‌کند، یک اصل بنیادین ثابت می‌ماند و همانگونه که در ادامه با ذکر جزئیات خواهیم دید، این اصل به شیوه بازیگری در سینمای آمریکا از دومین دهه قرن بیستم شکل داده است. این امر به شدت تحت تأثیر مولفه‌های بازیگری روشمند یا مبتنی بر شیوه است.

کنستانتین استانیسلاوسکی (konstantin stanislavsky)، بازیگر و کارگردان روسی تئاتر، به این نوع بازیگری دامن زد. او از بازیگران می‌خواست تا برای رسیدن به تفسیری دقیق و روان‌شناختی، احساسات و عواطف را چاشنی اجرایشان کنند. این شیوه در هالیوود دهه 50 به وسیله استودیو اکتور که در سال 1947 تأسیس شد؛ در آمریکا مقبولیت یافت و بازیگرانی چون مارلون براندو، اِد استگیر، جیمز دین، جوان وودوارد و شلی وینترز از آن در بازی‌هایشان بهره گرفتند.

سینمای اروپا اگرچه هنوز تحت سلطه اصل رئالیست بودن قرار دارد، در قیاس با سینمای آمریکا در پذیرش شیوه‌های ضد رئالیستی مستعدتر عمل کرده است.

سینمای صامت آلمان شیوه بازیگری تئاتر اکسپرسیونیستی این کشور را به کار گرفت؛ شیوه‌ای که حالات کاملاً روان‌شناختی بازیگر اصلی را با به کارگیری حرکات ویژه بدنی به کار می‌بست و این شیوه‌ای بود که سرگئی ایزنشتاین آن را در تئاتر تجربی شوروی به کار برد و مشتمل بر حرکات آکروباتیک و بیومکانیکی وسولد میرهولد (vsevolod meyerhold) بود. در همین حال ژان‌لوک گودار هم تلاش کرده بود تا اصول تئاتر حماسی برشت را در فیلمسازی به کار گیرد.

در ادامه این مدخل تلاش می‌کنیم مطالعه‌ای موردی و مختصر درباره بازیگری دوران فیلم‌های صامت ارائه دهیم تا بدین وسیله اهمیت بافت تاریخی و پدیده بینامتنی را در مطالعة اجرا و بازیگری نشان دهیم.

آنگونه که پیتر کرامر در مورد بازیگری می‌گوید، دوران سینمای صامت (و به خصوص دهه 1910) مهمترین دوره‌ای است که در تاریخ فیلم تحت مطالعه قرار گرفته است. اما اکثر مطالعاتی که در این زمینه صورت گرفته، به جای تحلیل نحوه بازی در صحنه، بیشتر بر مضامینی چون پیدایش نظام ستاره‌سازی و بازیگری، به عنوان یک شغل، متمرکز بوده است. اما برخی از پژوهشگران پرسش‌هایی را مطرح کرده‌اند که پاسخ آنها دقیقاً در گروه تحلیل اجرا و بازیگری است:

چارچوب‌هایی ارزیابی در آن دوران و معیار سنجش خوبی یا بدی یک اجرا، چگونه شکل گرفته است؟ شیوه‌های بازیگری به مرور زمان چگونه تغییر کرده است؟ چرا این شیوه‌ها در سطح سینماهای ملی با یکدیگر تفاوت دارند؟

رابرتا پیرسون در کتاب ژست‌های شیوا (Eloquent Gestures)، فیلم‌های استودیو بیوگراف را که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) کارگردانی کرده است، بررسی می‌کند. او به این ترتیب سعی می‌کند نحوه دگرگونی در سینمای صامت آمریکا را بررسی کند و دریابد که چگونه مشکلات ترجیحات شخصی و تعصبات تاریخی از طریق روابط بینامتنی در مقاطع تاریخی خاص کاهش یافته است.

وی در واقع متون کلیدی مربوط به دوره‌های خاص را بررسی و برای مثال دربارة کتاب‌های آموزش بازیگری یا کتاب‌های نقد (فیلم) پژوهش کرد.

پیرسون استدلال می‌کند که به الگوهای بینامتنی مشترکی بین تولیدکنندگان و بینندگان در سال 1908، در مورد میثاق‌های مربوط به ملودرام‌ها استناد می‌شد. و این در حالی است که در این الگوها بر درک مفاهیم فرهنگی مربوط به تقلید فیلم از زندگی روزمره متمرکز شده است.

از دیدگاه وی آن فریم‌ها و الگوهایی که از فضای بینامتنی مشترک بین تولیدکنندگان و مخاطبان برخاسته، حکم حرکات نمایشی را به خود گرفته‌اند، اما مورد دوم یعنی آنچه مربوط به تعقیب مفاهیم فرهنگی به صورت تقلید از زندگی روزمره در فیلم بوده، نه به عنوان حرکات نمایشی (Histrionic)، بلکه به عنوان حقیقت‌مانندی (verisimilar) یا شبیه حقیقت معروف شده است.

بازیگرانی که از حرکات و شیوه‌های نمایشی استفاده می‌کردند، حرکات خود را از منابعی سرشار از رمز می‌گرفتند؛ منابعی که هر حرکت در آنها متضمن معنایی ویژه بود؛ برای مثال، قرار دادن پشت دست بر روی پیشانی، نشانه نا امیدی و یأس بود، که از آن در پزهای مختلف و منفرد استفاده می‌کردند. بازیگرانی که حرکات نمایشی را به کار می‌بردند، می‌دانستند که از چه ژست‌هایی و در چه شرایطی استفاده کنند تا توقعات فرهنگی را از چنین شخصیت‌هایی در زندگی روزمره برآورده سازند.

دیگر تحولات همزمان باعث شد تا بازیگران بتوانند شخصیت‌هایی مستقل را بیافرینند و بدین ترتیب جریان روایت فیلم را به پیش ببرند.

در سال 1908 فیلم‌های 10 تا 15 دقیقه‌ای از 10 تا 15 نما برخوردار بودند، آن هم نماهای عمومی و باز که شبیه طاق‌های بلند پرده‌دار صحنه تئاتر بود. در سال 1913، فیلم‌های 10 تا 15 دقیقه‌ای نماهای فراوان‌تری یافتند و دوربین به حرکات بازیگران نزدیک و نزدیک‌تر شد و این امر باعث شد تا بازیگران کم‌تر از حرکات بدن و بیشتر از حرکات چهره و بیان چهره‌ای استفاده کنند و این در حالی بود که الگوهای تازه ‌تدوین در سینمای کلاسیک هالیوود نیز این امکان را به بازیگران داد تا مثلاً با استفاده از نمای روبرو
معنی بیشتری به مخاطب منتقل کنند. به این ترتیب، دو مفهوم شیوه نمایشی و شیوه حقیقت‌مانند، این امکان را به پیرسون داد تا با ارزش‌گذاری در دوره مورد بررسی خود، نسبت به شیوه‌های بازیگری قضاوت کند، اما این قضاوت نه در خود آن دوره مورد بررسی و نه از سوی دست‌اندرکاران آن دوره صورت نگرفت و بالاخره توضیح داده نشد که چرا سینمای آمریکا به سرعت از شیوه نمایشی به طرف شیوه حقیقت ‌مانند رفت.

پاسخ دادن به این پرسش مستلزم گسترده‌تر کردن حوزه پژوهش است؛ به این معنی که باید از فیلم، به عنوان متن، فراتر رفت و فضای مرتبط بینامتنی و در اینجا صنعت فیلم آمریکا را نیز در بافت تاریخی آن قرار داد تا بتوان به نتیجه مورد نظر رسید.

پیرسون می‌گوید استحاله سینمای آمریکا از شیوه نمایشی به شیوه حقیقت‌ مانند را باید به عنوان بخشی از دگرگونی و استحاله کل صنعت این سینما به حساب آورد؛ چرا که صنعت سینمای آمریکا از یک سرگرمی بی‌ارزش با گروه‌هایی حاشیه‌ای مثل مهاجران و طبقه کارگر به یک سرگرمی قابل اعتنا و محترم که طبقه متوسط خواهان آن بود، تغییر مسیر داد. علاوه بر این، از آنجا که شیوه نمایشی با سالن‌های کوچک خاص ملودرام‌ها ارتباط داشت و به عکس، شیوه حقیقت‌ مانند با صحنه‌ها و سالن‌های عظیم گره خورده بود، هم دست‌اندرکاران صنعت سینما و هم منتقدان رسانه‌ای به نوع دوم گرایش یافتند.

اکنون پرسش این است که آیا پژوهش پیرسون در مورد فیلم‌های استودیو بیوگراف، نظریه‌ای قابل تعمیم درباره بازیگری فراهم ساخته است؟

پاسخ خود خانم پیرسون به این پرسش منفی است: این کتاب نه تنها در ارائه نظریه‌ای قطعی در زمینة مطالعه بازیگری در سینما شکست خورد، بلکه این بحث را نیز به پیش کشید که اساساً ارائه نظریه‌ای در این زمینه امکان‌پذیر نیست؛ چرا که هر اجرایی را باید در بافت و فضای تاریخی به وجود آورندة آن بررسی کرد.

بن بریوستر (Ben Brewster) و لی جاکوبز (Lea Jacobs) نیز به بافت تاریخی و فرهنگی توجه کرده و در عین حال ادعای پیرسون را نیز در این زمینه که رئالیسم برخاسته از شیوه حقیقت‌ مانند بر سینمای آمریکا حاکم شده است، به چالش طلبیده‌اند.

این دو معتقدند که سنت تصویرگرایی (pictorialism) که چیزی جز متوسل شدن به لذات بصری مخاطبان نیست، کماکان در سینمای آمریکا دنبال می‌شود و این امر الزاماً مقوله‌ای مربوط به تحول در روایت سینمایی نیست.

بریوستر و جاکوبز می‌گویند بخشی از این سنت تصویری به پیش‌فرض‌های بازیگران از ژست‌ها و رفتارها مربوط می‌شود و این چیزی است که بسیار مهم بوده و خواهد بود، اما خانم پیرسون آن را ناچیز فرض کرده است.

این دو نفر که برای مشتق شدن سنت تصویرگرایی از تئاتر اهمیت خاصی قائل هستند، پرسش‌هایی را مطرح می‌کنند که با سوالات خانم پیرسون متفاوت است.

آن‌ها به جای ترسیم صرف نمودارهای تغییرات روند بازیگری در سینمای صامت، به علل تصویرگرایی تکیه می‌کنند و می‌پرسند: چطور بازیگران در کمپانی‌های تازه‌ تأسیس سال‌های 1907 و 1908، خود را با سنت‌های تصویرگرایی در فیلم انطباق دادند، در حالی که اکثر آنها در تئاتر آموزش دیده بودند؟ چطور شیوه‌های بازیگری آنها در ارتباط با تحولات بعدی برخاسته از تکنیک‌های فیلم دستخوش تغییر می‌شود؟.

آنها چنین نتیجه می‌گیرند که در حالی که موارد تصویرگرایی در سینمای آمریکا در سال‌های بعد از 1908 تا 1913 قابل رویت است، یعنی در سال‌هایی فراتر از آنچه پیرسون درباره‌اش بحث می‌کند، اما سینمای اروپا با نماهای طولانی و تمایل به صحنه‌های نمایش هماهنگ با سنت تئاتری و حرکات و رفتار تکان‌دهنده تجانس بیشتری نشان می‌دهد.

در هر حال، مطالعه موردی فوق در مورد بازیگری در دوران سینمای صامت، بیانگر این نکته است که پژوهشگران تلاش برای استفاده از نگرش مبتنی بر برخورد بینامتنی و تاریخی را آغاز کرده‌اند تا بر جانبداری‌ها و پیش‌داوری‌های شخصی و تاریخی غلبه کنند. با این همه، هنوز وارد قلمرو مقایسه بازیگری در ادوار مختلف زمانی، کشورهای گوناگون و  انواع ژانر (کمدی، درام، درام مستند و ...) و یا در رسانه‌های متفاوت (سینما در برابر تلویزیون) نشده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی

تبلیغلطفا تبلیغ فرمایید

باسلام بنده علی ملکی هستم از شما درخواست دارم وبلاگ منو تبلیغ کنید

alimaleki90.blog.ir




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ملکی